‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

2013 غزنی خواب است و خیال

نویسنده: حیات الله مهریار 

اینکه غزنی در سال 2013 به عنوان مرکز تمدن فرهنگی جهان اسلام نامگذاری میگردد همه کم و بیش در جریان هستند و این را هم میدانند که حدود پنج سال قبل سازمان کشور های اسلامی مصمم شدند تا این لقب را برای غزنی بدهند. در واقع تصمیم بجا و قابل تامل بود. ما غزنوی ها هم بر خود می بالیم که مفتخر چنین لقب میگردیم. چون غزنی قدامت وقداست که دارد ارزش نامگذاری آنرا دارد و ما هم با پیشانی باز از مهمانان داخلی و خارجی پزیرایی خواهیم کرد. حالا اهدایی چنین افتخار به روز شماری رسیده است. ما هم برای برگزاری چنین جشنواره ای که در تاریخ افغانستان کم سابقه است لحظه شماری میکنیم. ولی حرف اینجاست؛ آیا میتوانیم آنچه را قول داده بودیم به آن وفا نمایم؟

جواب آن مشخص و قابل درک است که بلی و به جرات هم میتوانیم بگویم که بلی! وقتی شورایی وزیران لطف کردند میلیون ها دالر را از بودیجه دولت برای زیبایی شهر غزنه اختصاص دادند، دیگر جای حرفی باقی نمی ماند. همان پول های دالری بود که امروز غزنی شاهد مجلل ترین هوتل و میدان هوایی مدرن و مجهز، جاده ها منطبق با پلان شهری و پارک های تفریحی و از همه مهمتر ساختمان بزرگ مرکز ثقافت اسلامی ساخته شده و شهر غزنی را با آن شکوه وعزمت دوره غزنوی برده است. وقتی به آبدات تاریخی نگاهی بی اندازید می بینید که چقدر حساس و با ظرافت های خاصی مرمت کاری شده است. آنطرف مقبره سنایی را ببینید که اشعار عارفانه اش فضایی شهر را حالت معنوی بخشیده است. اگر به ارگ غزنوی ها نگاهی بی اندازید می بینید که فردوسی از شجاعت و فتوحات غزنویی ها اشعار را در بغل دیوار های منقش میکند. به پارک های تفریحی آن قدم بزنید و از هوای صاف و معطر اش نفس سر کشید آنگاه خواهی گفت که بند امیر را که پارک ملی است نمیتوان با آن مقایسه کرد. کوچه های کم عرض و خاکه اش را نمیتوان به شهرک خالید ابن ولید شهر مزار مقایسه کرد.

 از همه مهمتر مرکز ثقافت اسلامی که در سه طبقه اعمار گردیده است و گنبد زمردی اش در میان صد ها مسجد شهر خود نمایی میکند و آنرا نمیتوان با روضه شهر مزار مقایسه کرد. این همه دست آورد که ما مردم غزنی داریم آنرا تنها به خود مان نسبت نمی دهیم بلکه در این راستا باید از شخص جناب ریس صاحب جمهور که لطف کردند کمیته ای را در اعمار شهر غزنی ایجاد کرد و خصوصا از جناب مارشال صاحب که واقعا به گفته هایش عمل کرد و به عنوان رئیس این کمیسیون زحمات زیادی را متقبل گردید، تا نام خود را همراه با عروس شهر ها یعنی غزنی یکجا در صفحه زرین تاریخ به یادگار بگذارد. من به نیابت از مردم شهر غزنی از مسئولین که شبانه روز تلاش کردند نهایت تشکر و قدردانی میکنم. از همین رو از تمام همشریان عزیز میخواهم که بیایند از عروس شهرها یعنی شهر غزنی دیدن نمایند. باور داشته باشید وضعیت امنیتی که شما را نگران کرده است و رسانه ها آنرا وارونه جلوه میدهند قابل تشویش نیست. چون والی با درایت ما که در این راستا خیلی تلاش کرد که شهر را مجلل سازد و این همه کار های هم که صورت گرفته از تلاش او است، خودش به صراحت از طالبان خواسته بود که بر شهر غزنی دو راکت را پرتاب نمایند . ولی طالبان این کار را نکردند. در اینجا دو دلیل وجود داشت: اول اینکه امنیت شهر را به اثبات رساند که طالبان مانع برگزاری این جشنواره نمی شود و مردم با خیال راحت میتوانند در این جشنواره شرکت کنند. حتا که مردم هم بخواهند طالبان راکت را شلیک نمیکنند

دوم اینکه، طالبان هم پی برده اند که این کار برای تبلیغ اسلام میتواند در جهان مثمر واقع شود.
از سویی هم مسئله امنیت را ما بیشتر از نگرانی شما روی آن کار میکنیم، مگر نشنیدید که چند هفته قبل قرار شد که کمره های نظارتی در سرک های غزنی نصب گردد؟ آیا شما تا حال در پایتخت شاهد چنین رویدادی بوده اید؟ به صراحت میگویم که نه! پس از این بابت همه ما مطمئن هستیم که این کمره ها خاص برای امنیت شما نصب میگرددوقتی از لحاظ امنیتی مشکلی نداشته باشیم دیگر حرفی باقی نمیماند. اگر فکر میکنید که هوتل مجلل و امکانات مدرن وعصری وجود ندارد همه اینها یک خواب است وخیال، چون همه اینها را ما پنج سال قبل مد نظر گرفته بودیم و هوتل های را که شما میخواهید در دست ساخت است و تا آمدن شما حتما کار شان تکمیل میگردد. اینکه وزیر صاحب اطلاعات و فرهنگ فرمودند که هدف از جشنواره غزنی ساخت و ساز آن شهر نیست و آیسیسکو هر طور که باشد آنرا نامگذاری میکند و این جشنواره در وقت خود برگزار خواهدشد

من میگویم که از سخنان جناب وزیر صاحب سوی تعبیر ننماید. چون او میداند که در امر ساخت و ساز بنا ها و موزیم ها و سایر نیاز های که جشنواره بدان نیاز دارد و سازمان آیسیسکو هم از دولت افغانستان توقع داشت همه آن عملی شده و شاید هدف وزیر صاحب این بوده باشد که، اگر بگوید که شهر غزنی را عروس شهر ها ساخته ایم آنوقت همه مردم به دیدنش سرازیر میشوند. آنگاه از لحاظ امنیتی هم برای خود مردم وهم برای مهمانان خارجی که بیش از 50 کشور اشتراک خواهد کرد، سخت تمام خواهد شد. من باور دارم به مجرد که این جشنواره برگزار شود بعد از آن وزیر همین سخن را خواهد گفت که شهر غزنی عروس شهرهای افغانستان است. از آن به بعد هر کس علایق دیدار شهر را داشته باشد میتوانند سفر نمایند. این چنین سخنان را از لحاظ علم سیاست یک تاکتیک سیاسی میگوند!
بلی وقتی بیاید و از شهر عارفان سر بزنید آنگاه خواهی گفت که فرخی سیستانی بی خود این شعر را نگفته است:
شهر غزنین نه همانست که من دیدم پار/ چه فتاده‌ست که امسال دگرگون شده کار
نکته ای دیگری که میخواهم به آن اشاره نمایم در این است که، وکیلان ما در این راستا زیاد تلاش کرده اند و این همه دستاورد که مطابق به پلان پنج سال قبل طرح شده بود عملی گردیده است از دستاورد کلان آنها به حساب می آید. بی خود بعضی ها میگویند که دولت عمداً به حرف های آنها گوش نمی دهند و این کار را عمدا میخواهند سیاهی آنرا به نام نماینده گان غزنی حک نماید. چیزی که هیچگاه در ذهن آدم جای نمیگیرد. اگر کاری صورت نمی گرفت به راستی میتوان مهر تایید بر این مدعا کوبید، حال آنکه عکس آن از آب برآمده است.

مسئله مهم و اساسی دیگری که شما نگران آن هستید مربوط به برق میشود که تکنالوژی مورد نیاز امروزی است. این مسئله را هم ما فکر اش را کرده ایم. از اینکه در غزنی یکنوع فضای طالبانی حاکم است فقط در همین مورد نظریه طالبان را جناب وزیر صاحب انرژی و آب مهر تایید زده است. طالبان از امکانات عصری و مدرن چندان خوشبین نیستند و آنرا دست ساخت غیر مسلمان میداند و خصوصا برق که خود دست ساخته خارجی ها است! وزیر صاحب انرژی و آب هم به نظریه طالبان لبیک گفته و از رساندن برق به شهر غزنی خود داری کرد. برای تدابیر این کار تصمیم گرفته ایم که بیشتر به فرهنگ های بومی و محلی خود توجه نماییم. از جمله برای روشنی از چراغ های الیکین، موشک و... را مورد استفاده قرار بدهیم در آن صورت یک فضایی سنتی را به نمایش خواهد گذاشت حتما خارجی ها تحسین خواهند نمود. چون از یکطرف فرهنگ اصیل و بومی بودن مردم را نشان میدهد و از سوی هم آنان تصور میکنند که اینها اینقدر زحمت کشیده اند و فضای سنتی را آماده نموده اند.
برای سرگرمی و تفریح شما بازی های عنعنوی را به اجرا خواهیم گذاشت. چون فضا و امکانات ناچیزی در کار است. راستش خود ما نخواستیم که استدیوم ورزشی درست کند. ما به فرهنگ بومی ما ارج قایل هستیم. از همین رو به بازی های بومی مان که همانا سنگیرگ و تیرو کمان است و جای وسیع و مجلل را هم نیاز ندارد توجه کرده ایم. حالا با خیال راحت در روز جشنواره قدم رنجه بفرمایید و از شهر عارفان دیدن نماید تا باشد یک خاطره تلخ همانند شهر غزنی در صفحه روزگار شما نیز حک گردد تا بدانید که غزنی چی میکشد؟
.................................................

[1]  به نقل از سایت بی بی سی
[2]  سایت دویچه وله
[3] تلویزیون راه فردا
[4] سایت گنجور
[5]  خبر گزاری بخدی

۱۳۹۲ فروردین ۱۲, دوشنبه

اسرار نهفته ای چهل خانه

نویسنده: حیات الله مهریار 

کودکی بیش نبودم، وقتی به مسجد می رفتم و در آنجا مرحوم محمد موسی سخنانی را در باب چهل خانه برای مان قصه میکرد. در آن روزگار تصویر چهل خانه را در ذهنم مجسم میکردم و آروز داشتم که کاش حالا نیز قریه ما چهل خانه میبود و همانند آنها چهل دمبوره میداشتیم و یک دمبوره دیگر را برای مهمان مان. آنوقت تصویری که از چهل خانه داشتم فقط جمع و جماعت و زندگی صمیمیت آنان در کنار هم برایم با ارزش بود. حالا که حدود بیست سال از آن روز میگذرد و گاهگدار زندگی طوری رقم خورده است که از آن دیار دور باشم و مدت سه سال میشود که دیگر به آنجا قدم نگذاشته ام و تصویر که امروز از آنجا دارم فقط چند خانه ای است که بدون صاحب باقی مانده است. خانه های که زحمت های زیادی کشیدند و رنگ و روغن های رنگارنگ و تصویر های منقش دیوار های داخل آنرا نمودند در ذهنم مرور میشود. حالا فکر میکنم که در روز های اخیر ما هم نزدیک به چهل خانه شده بودیم ولی تفاوت ما در این بود که چهل دمبوره نداشتیم و در این زمان دمبوره جرم شمرده میشد. جرم از نوع افرادی دینی اش که سخت تحت فشار قرار میداد. در این اواخر که آن فضای کور و بسته جایش را برای مدنیت و همپذیری در میان مردم باز کرده است متاسفانه همه به شهر ها سرازیر شده اند و آن آروزی چهل خانه شدن را از ما ربوده.


اسراری که در چل خانه نهفته بود مدام در ذهنم می آمد تا اینکه توانستم بار دیگر از پدرم جویایی احوال شوم و سخنان مرحوم استا موسی را از زبان پدرم بشنوم. پدرم در همان قریه مزار چشم به جهان گشوده است. به گفته ای او پدر و پدر کلانش نیز در آن قریه زندگی کرده است. پدرم از زبان دیگران طبق معمول روایاتی را در باب چهل خانه تا بحال سینه به سینه آنرا به نسل های بعد از خود انتقال داده است و برایم چنین گفت: در زمانه های خیلی قدیم که تاریخ آنرا نمیتوان مشخص کرد آن طوری بزرگان ما برای ما قصه نموده اند در قریه مزار مکلی- میرآدینه امروزی در سر تپه چهل خانه زندگی میکرده اند. آنان چهل و یک دمبوره داشته اند که چهل آن مربوط به خانه ها و یک دمبوره آن مخصوص مهمان بوده است. این چهل خانه چهل سک داشته اند که از خانه های شان پاسبانی میکرده اند. این چهل خانه از اتحاد و هماهنگی لازم در میان شان برخوردار بوده اند. در روز های بیکاری روبروی قریه به کوهی کوچک که نام دیبه چاروق که امروز بنام کوه خاکی نیز یاد میگردد با کمان های شاخی شان تیر می زده اند و بیشتر سرگرمی شان نیز همان تیرو کمان بوده است. بعد از سالهای دور و دراز این قریه به یکباره گی منقرض شده و همه شان پراگنده و یا نابود میشوند. خانه های شان به اثر بارندگی های زیاد ویران میگردد و تا به امروز که در ظاهر اگر ببینی هیچ اثری باقی نمانده است.


سخنانی پدرم همانند سخنان مرحوم استا موسی به طور مشابه سینه به سینه تا بحال انتقال یافته است. در سالهای قدیم وقتی در سر همان تپه بازی میکردیم با استخوانهای سر میخوردیم که همه میگفتند استخوانهای مردم چهل خانه است. ما هم فقط به قبولی آن اکتفا میکردیم بدون آنکه دقیقتر از آن جویای احوال شویم. حدودا سالها 1379 بود که استا موسی و غلام سخی در آنجا برای اعمار خانه به کندن گیل پرداختند. اما از زیر خروار های خاک دیوار های نمایان شد که نمایانگر از پایسنگ خانه را می نمود. آنطرف تر در دل کوه نیز سنگ های بصورت منظم بالای هم چیده شده نمایان شد که از آن سنگ ها غلام سخی برای ساخت خانه اش کار گرفت و بعضی های شان هنوز هم بطور مستحکم پا برجا است. در همان دل کوه غاری هویدا گردید و چند بار مصمم شدند که داخل آن بروند و جزئیات را آگاه شوند. ولی نبود وسایل مجهز و ممناعت بعضی افراد باعث شد که از رفتن داخل آن صرف نظر کنند. 

حدود صد متر بالاتر از آن نزدیک به خانه معلم بختیاری نیز کوزه ای یافت گردیده بود که داخل خاکستر و یا به گفته بعضی ها طلایی کشته یافت گردید. ولی آگاهی نداشتن آنها باعث شد تا آنرا در میان خاک ها خالی کرده و از آن اندک استفاده ای نبردند. حالا در ذهنم سوالهای زیادی خلق میگردد. خصوصا از وقتی که از زیر خاک و کنار کوه دیوار ها که نماد از تعمیر را میرساند برایم آشکار گردید. در همان زمان همه میگفتند که در چهل خانه سری نهفته است که هنوز هویدا نگردیده است. آن قصه های افسانه وار که از استا موسی و پدرم می شنیدم امروز به واقعیت تبدیل شده است. با توجه به اینکه مستنداتی از چهل خانه هویدا گردید در اینجا چند نکته قابل تامل میباشد:
نخست: موجودیت چهل خانه با توجه به آثاری که از آن یافت گردیده است میتواند این مردم را به گذشته های بسیار دور پیوند دهد.
دو دیگر: همانطوریکه ادبیات عامیانه یا شفاهی سینه به سینه نسل اندر نسل انتقال می یابد و به اثر نبود نویسنده ومورخ نگار باعث شده است که تاریخ این چهل خانه در دل خاک نهفته بماند و به صورت شفاهی تا به امروز برسد.
سه دیگر: داشته های عجیب چهل خانه که با چهل و یک دمبوره و چهل سک را به همراه داشته اند نکته قابل تامل میباشد. با توجه به آن دمبوره را میتوان به فرهنگ بومی این مرز و بوم نسبت داد.
چهارم: ساکن شدن مردم این قریه بعد از سالهای که برای شان مشخص نیست و انقراض تاریخ چهل خانه به یک تحقیق باستان شناسی نیاز است که بسیاری از مسایل تا حال برای مردم مبهم باقی مانده است.
پنجم: اینکه چرا در این قریه فقط چهل خانه زندگی می کرده اند سری است که باید تحقیق صورت گیرد تا آن راز های نهفته آن یافت گردد.


به عنوان نکته پایانی میخواهم بگویم که مردم ما از دوران های بسیار دور که نمیتوان تاریخ آنرا بصورت دقیق مشخص کرد با همان فرهنگ ناب شان و علاقه ای وافر به هنر و هنرمند زیسته اند و این آثار نشان از قدامت آنان را به اثبات می رساند. از سویی هم در قدیم زر و زیورات را در داخل کوزه نگهداری میکرده اند امکان این وجود دارد که گنج نهفته ای در آنجا وجود داشته باشد. همچنان امکان آثار گرانبهای در آنجا نیز قابل حس است که نیاز به باستان شناسی میباشد. امیدوارم که نسل نوین به این مسئله مهم پی برده و زمینه فراهم گردد که بتوان در مورد آن بصورت جدی تحقیق نمایند.


فاجعه در چند قدمی مهاجرین افغانستانی در سوریه و مرگ انسایت در جهان!

نویسنده: کیهان فرهمند

پیش درامد!
جنگ در سوریه به شدت ادامه دارد و سلفی ها در حال رسیدن به قدرت در سوریه است. جنگ در سوریه از دوسال بدینسو بین بشاراسد و مخالفانش که خود را ارتش آزاد سوریه معرفی می کنند و از حمایت هایی همه جانبه ایی غرب و کشورهایی عربی نظیر عربستان سعودی ، اردن ، و دیگر کشورهایی عربی برخوردار هستند جریان دارد و قربانی هایی فراوان را گرفته است. بخشی از این قربانی ها مهاجرین است که از افغانستان هستند و تحت پوشش سازمان بین المللی مهاجرت (UNHCR) قرار دارند. بدین معنی که مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه مهاجرشناخته شده سازمان بین المللی مهاجرت (UNHCR) هستند و بخشی اغظم از این مهاجرین بیش از ده سال می شود که زیرپوشش سازمان بین المللی مهاجرت (UNHCR) قرار دارند.  چند تن از مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه کشته شده اند و چند نفر دیگر نیز گروگان گرفته شده اند.
همچنین در تاریخ 5 حمل خبرگزاری المان گزارش داد که سازمان ملل متحد اعلام کرده از 100 همکار خود در سوریه نیمی از آنها را از سوریه خارج می کند. مارتین نیرسکی، سخنگوی سازمان ملل متحد افزود که به حدود ۸۰۰ تن دیگر از همکاران محلی گفته شده تا اطلاع ثانوی کار خود را از خانه انجام دهند. به گفته دیپلمات‌ها در همین رابطه به علت افزایش خطر جانی در سوریه، دفتر کار الاخضر ابراهیمی، نماینده‌ی مشترک اتحادیه عرب و سازمان ملل در سوریه نیز تعطیل خواهد شد. بنا به اطلاعیه‌ای رسمی کارمندان شاغل در دفتر آقای ابراهیمی به لبنان یا قاهره منتقل می‌شوند.

 خبر دیگر اینکه «یاسر العجلونی» شیخ اردنی، مدعی شده که بر اساس یک "فتوای شرعی"، به اسارت درآوردن زنان سوری در جریان نبردهای جاری در این کشور و بهره‌ برداری جنسی از این زنان "اسیر"، جایز است. به گزارش از سایت خبری شبکه سی ان ان عربی: این شیخ سلفی وعده داده است که «ان شاء الله در یک فایل ویدیویی، فتوای جایز بودن گرفتن کنیز از میان زنان سوری برای جنگجویانی که آنها را در نبردهای سوریه اسیر کرده اند، تشریح خواهم کرد. آنها می توانند زنان اسیر سوری را بدون مهریه و بدون ازدواج، به تملّک خود درآورند و البته باید در مراجع حکومتی، انتساب فرزندانی که از این زنان به دنیا می آید به خود را ثابت نمایند».

از جاکارتا نیز گذارش است که عده از مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه سر از جاکارتا در اورده اند و گفته می شود که مهاجرین که وضعیت اقتصادی بهتری دارند راهی اندونزی و ترکیه شده اند ؛ اما آنهایی که وضعیت اقتصادی خوبی ندارند در بین جنگ گیر مانده اند و هیچ راهی ندارند.

سازمان بین المللی مهاجرت (UNHCRسکوت شرم آور؟ یا فرار از مسوولیت؟
همه می دانیم که سازمان بین اامللی مهاجرت (UNHCR) به منظور حمایت از مهاجرین بوجود آمده است و کارش در سرتاسر جهان حمایت از مهاجرین و آورگان است که اکثراً در جنگ و یا هم بخاطر شرایط بد دیگر از کشور و وطن خود آواره شده اند. مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه نیز کسانی هستند که بنابر وضعیت بد افغانستان در چند دهه اخیر آواره شده اند و در سوریه پناه گزیده اند. اما همین مهاجرین حالا در سوریه گرفتار شرایط جنگی هستند و در خطر نابودی قرار دارند. تنها راه که وجود دارد این است که سازمان بین المللی مهاجرت (UNHCR) مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه را از سوریه در یک کشور امن دیگر انتقال بدهد. این یکی از مسوولیت هایی این سازمان است و این سازمان نیز بدین منظور تأسیس شده است. حالا چرا این سازمان در قبال مهاجرین کم کاری می کند، خدا می داند.

سکوت دولت افغانستان و وزارت خارجه!
چند مدت پیش شبکه بی بی سی فارسی گزارش را ار مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه که موفق به فرار در ترکیه شده بود به نشر رساند و در این گزارش ابعاد چگونگی خطر مهاجرین در سوریه به تصویر در آمده بود. اما جالب اینجا است که دولت مردان افغانستان و در رأس آن حامدکرزی ریس دولت و مهمتر از همه وزارت خارجه و وزارت مهاجرین افغانستان هیچ حرفی نزده اند و از سازمان ملل نخواسته اند که مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه را از آن کشور در یک کشور امن دیگر منتقل نماید. گفتنی است که وزارت خارجه افغانستان در سوریه سفارت ندارد وتنها در عراق، مصر و اردن سفارت دارد. همچنین اینکه مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه نیز تحت پوشش سازمان بین المللی مهاجرت (UNHCR) قرار دارند و تنها مدرک هم که دارند همانا برگه مهاجرت (Refugee) است.

سیاست مداران افغانستانی (هزاره) و نمانیده هایی پارلمان!
متأسفانه سکوت شرم آور تنها به دولت طالبانی حامد کرزی محدود نمی شود بلکه سیاست مداران افغانستانی و بخصوص سیاست مداران هزاره، آنهایی که از درون خود مردم هزاره برخواسته اند و با حمایت مردم هزاره با نان و نوایی رسیده اند نیز در بر می گیرد. جالب است که هیچ یک از این سیاست مداران لام تا کام حرفی نزده اند. شاید کسی بی پرسد که اگر اینها حرف بزند چه خواهد شد؟ به همه معلوم است که حرف این سیاست مداران و نمایندگان پارلمان تأثیر بسزایی دارد. بعنوان نمونه می توانم ازمصاحبه آقایی خلیلی در رابطه به نثل کشی مردم هزاره در پاکستان یاد کنم  که بدنبال آن اکبرگنجی نویسنده معروف ایرانی با استناد به آن مقاله را در این مورد در رادیو زمانه منتشر کرد.

قلم بی رنگ نویسندگان!
جالب زمانی است که وقتی بی بینی حتی قلم بدستان، آنهایی که انواع اقسام القاب را یدک می کشند و در نقد این و آن قلم زنی می کنند نیز سکوت شرم آور را اختیار کرده اند ، انگار قلم شان جوهر ندارد و خشک شده است. از دوسال بدینسو که در سوریه جنگ جریان دارد و هموطنان ما در سوریه گیر مانده اند هیچ یک از این نویسندگان نام آشنایی بی نام هیچ مطلب در این بابت نوشته نکرده اند و تنها شخصی که در این راستا فعال است عارف ادبی است و هراز گاهی در سکوت مطلب نشر می کند و متأسفانه چندان کسی هم به نوشته و گزارش هایی ایشان اهمیت نمی دهد. انگار حتی خوانندگان سکوت نیز در صف سکوت کننده گان قرار دارد.

صف طویل سکوت کننده گان!
جالبتر و عجیب تر از همه این است که جامعه هزاره نیز در این مورد سکوت اختیار کرده است. هزاره هایی افغانستان که به قول معروف به مشکلات خود گرفتار است و هر روز در افغانستان مشکلات جدید سبز می شود. اما این تنها هزاره هایی افغانستان نیست که در مورد مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه سکوت اختیار کرده است. بیش از دو میلیون هزاره در ایران زندگی می کند که اینها در رابطه با کشتار مردم هزاره  در پاکستان بی تفاوت بودند و هیچ کار نکردند، بهانه شان نیز این بود که دولت ایران اجازه نمی دهد، اما سوال اینجا است که آیا دولت ایران در این رابطه هم اجازه نمی دهد؟ آیا کسی اصلاً تلاش کرده است که کسی اجازه نداده است؟ همچنین اینکه  تا چند روز پیش هزاره ها در پاکستان مورد کشتار سیستماتیک قرار می گرفتند و آنها صدایی شان را بلند کردند و دیگر مردم هزاره در اقصانقاط جهان نیز با آنها همصدا شدند، اما همین هزاره هایی پاکستان حالا در مورد فاجعه که هزاره هایی مهاجر مقیم سوریه را تحدید می کند بی تفاوت هستند. از همین بچه هایی هزاره پاکستان هستند نویسنده هایی که به زبان اینگلیسی نوشته می کنند ولی متأسفانه کسی اهمیت چندان نمی دهد که در سوریه چه می گذرد و مهاجرین را چه خطر تحدید می کند. سکوت جامعه هزاره تنها به ایران افغانستان و پاکستان خلاصه نمی شود بلکه دامنه آن به هزاره هایی مقیم استرالیا نیز می رسد. هزاره هایی استرالیا که خود نیز آورگان فراریان هزاره هایی افغانستان ایران و پاکستان هستند نیز در مورد سوریه سکوت کرده اند و هیچ صدایی که بتواند در انتقال آنهااز سوریه در یک کشور امن دیگر مؤثر واقع شود بلند نمی شود. مردم هزاره در استرالیا هزارن تا نهاد دارند که مهمترین و معروفترینش هزاره فیدریشن است. حالا معلوم نیست که در رأس این هزاره فیدرشن چه کسی است و آن ارگان را چه کسی احاطه کرده است که اینقدر ضعیف عمل می کند. این سکوت و دامنه اش از این هم فراتر می رود و به کاربران فیسبوک هم می رسد. جالب است مگر نه؟ یک نفرا حاظر است هزاران دروغ بگوید و در فیسبوک نشر نماید، ولی هیچ کس حاظر نیست که حتی یک کلمه در مورد خطر که مهاجرین افغانستانی مقیم سوریه را تحدید می کند بنویسد. 

۱۳۹۱ اسفند ۳۰, چهارشنبه

نوروز!


بهار است و عید نوروز؛ روزگار و طبیعت خندان است یکی از ویژگیهایی عید نوروز این است که منطبق با طبیعت است. در بهار نماد هایی زیادی است که میتواند ما را به تامل وادارد. خندیدین گل ها؛ صفایی که در صبح است؛ لطافت که در باران و دریا است؛ عطر که در گل است؛ گره گشایی که در نسم است. بهار را باید خنده طبیعت دانست وبالا تر از آن باید خنده خداوند دانست. این لبخند خداوند بالا ترین هدیه است که هنگام عید به ادمیان عرضه میشود و بالاترین مبارگباد و خجسته باشی است که خداوند به عالمیان میگوید.

عید در واقع زمانی است که قفل هایی زندان می شکند و زندانیان آزاد می شود وعید نوروز در واقع شکستن قفل زندان زمستان است. البته نوروز تنها با شکستن قفل زندان زمستان اتفاق نمی افتد بلکه می تواند زمانی اتفاق افتدکه از هرزندان آزاد شویم؛ نه فقط زندان زمستان بلکه زندان ستم، زندان تعلق، زندان رزیلت، زندان گناه، زندان بیگانگی با خود، زندان تنهایی، زندان جدایی و ..... قمار عاشقانه؛ عبدالکریم سروش.

می خواهم به دوستان بگویم ؛ در آمدن عید نوروز، برون رفتن کهنه ها، و فرارسیدن نو ها، سبز شدن روزگار، وزیدن نسیم، خندیدن گلهایی بهاری مبارگباد. نوروز یعنی روز نو! روزی که تازه است. نو شدن به معنی دقیق کلمه در بیرون آدمی اتفاق نمی افتد تا کسی از درون نو و تازه نشود دنیایی بیرون وی نیز تازه گی نخواهد داشت. امید است که دوستان از درون نو و تازه شده باشد.

۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

مالستانِ محروم؛ حتی با سه نماینده!

نویسنده: کیهان فرهمند

قبل از هرچیزی باید دونکته را روشن کنم:
یک: این چند خط نوشتار سخنی است با نمانیدگان محترم که با آرایی مردم به پارلمان رفته اند و به کرسی پارلمان تکیه زده اند و معاش دالری دریافت می کنند و مردم را و محرومیت مالستان را  فراموش کرده اند. همچنین یک یاد آوری است به مردم تا شاید این مردم متوجه شوند که اینها نیز در انتخابات رأی داده اند و در پارلمان نماینده دارند.
دو: در این نوشتار سخن بیشتر متوجه سه نماینده است که از متن خود مالستان برخواسته اند و به پارلمان رسیده اند؛ اما این بدان معنا نیست که دیگر نماینده هایی غزنی را تبریۀ کرده باشم. یکی از دلایل که این سه نمانیده متوجه سخنم می باشد این است  که از خود مالستان هستند و درد و محرومیت مردم را بهتر و بیشتر می دانند. دلیل دیگر که با این سه نماینده سخن می گویم و از دیگر نماینده گان سخن چندان به میان نمی اید این است که از دیگر نمایندگان چندان انتظارات را نداریم. بدن معنی که ضرر آنها اگر به ما نرسد از خیرش می گذریم! شاید بهتر باشد در این قسمت چند مسله را یادآور شوم. در زمان وحدتی ها در مالستان مکاتب بسته بود و تنها مکتب میرادینه فعال بود و مکتب توحید که در بازار بیوا موقعیت داشت و با ابتکار حاجی خلیلی شنیده راه اندازی شده بود و تمامی کتاب هایی این مکتب ایرانی بود. حاجی خلیلی کسی بود که شخصاً به ایران سفر می کرد و کتاب گدایی می کرد برایی این مکتب. یادم است یکبار کتابها را از راه بامیان به سمت غزنی آورده بود، از تمامی ناملایمات و ستمگری هایی ملیشه هایی حزب وحدت بگذریم؛ این کتابها در جاغوری متوقف شد و آقایی عرفانی (نماینده مردم غزنی درپارلمان) در آن روزها قدرت را در جاغوری بدست داشت. خلاصه کلام اینکه آقایی عرفانی این کتابها را گرفت و اجازه نداد که به مالستان بیاید. ادعایی آن نیز این بود که در پشت این محموله نوشته شده است بخش غزنی. درحالی که این محموله نبود که از طرف حزب وحدت برایی بخش غزنی فرستاده شده باشد، بلکه گدایی بود که شخص خود حاج خلیلی آن را کرده بود. اقایی محمدعلی اخلاقی خودشاید بهتر در این مورد اطلاعات داشته باشد؛ چون در همان مکتب معلم بود.

چند مدت پیش مطلب را از محرومیت ها در مالستان نوشتم و به سایت مردم هزاره و کابل پرس فرستادم که بدانبال آن با عارف رحمانی نماینده مردم غزنی در پارلمان گفتگویی داشتم که همین گفتگویی من باعث شد عارف رحمانی سفری به مالستان داشته باشد. ایشان در مالستان سفر کردند و از ساختمان ولسوالی میرادینه یک گذارش خیلی کوتاه پیرامون سفر خود به مالستان در فیسبوک نشر کردند و قول دادن تا یک گذارش مفصل در این مورد داشته باشند، گذارش که هیچ وقت نشر نشد. بعد از همین سفر بود که ایشان با همدستی سیدعبدالقیوم سجادی دیگر نماینده مردم غزنی در پارلمان شبانه رمضان عباسی ؛ آن شاه فساد را به عنوان قومندان امنیه در غیاب قومندان فعلی به مالستان فرستادند که در نتیجه آن یک شهروند ، یک انسان بیگناه توسط رمضان عباسی کسی که خوی شان آشامیدن خون مردم است به قتل رسید.

در دوره قبل بنابر هر دلایل هیچ یک از کاندید هایی که از مالستان بوده باشد نتوانست به پارلمان راه یابد و در نتیجه مردم مالستان کسی را نداشت که از خود مالستان باشد و از انها در پارلمان نمایندگی کند. اما کسانی دیگه بودند که به نمانیدگی از ولایت غزنی و حتی از آرایی مالستان به پارلمان راه یافته بودند ولی هیچ گونه همکاری با مردم مالستان نداشتند. بعنوان نمونه می توانم از سیدعبدالقیوم سجادی نام بی برم که این شخص بخش اعظم آرایی شان از حوضه رأی دهی مالستان بود. ایشان در یک بازدید که بخشی از دانشجویان مالستان با ایشان داشته بود گفته بودند؛ مردم هزاره را قتی سلام شان را علیک بگویم فوری می گوید خر خود را ده کجا بسته کنیم! همچنین می توانیم از علی اکبرقاسمی و شاگل رضایی نیز نام بیگیرم!

چالش ها در مالستان:
یک: اولین چالش که متوجه مالستان است وضعیت معارف است. وقتی نگاهی به نتایج امتحانات کانکور امسال بندازیم متوجه می شویم که بیش از نصف شاگردان مکاتب مالستان بی نتیجه هستند. این به وضوح نشان می دهد که کیفیت مکاتب در مالستان چقدر پایین است و مدیریت معارف در مالستان در چه وضع است. نبود معلم مسلکی ، نبود مطالب آموزشی ، نبود اداره معارف دلسوز از مشکلات و چالش هایی فراو روی معارف در مالستان است.
دو: از دیگر چالش ها در مالستان نبود یک شفاخانه مجهز است، شکل که همه آگاه است و می داند که خیلی از مردم جان شان را در راه رسیدن به شفاخانه شهدا سنگ ماشه و کابل از دست داده اند. برایی مثال می شود به مسمومیت شاگردان دختر مکاتب میرادینه اشاره کرد که برایی تداوی به سنگ ماشه انتقال یافتند.  گرچند چندتا کیلینیک در مالستان فعال است که کفایت مالستان را نمی کند و این ها کلینیک است نه شفاخانه.
سه: همچنین راه هایی ارتباطی را می توان از دیگر چالش ها در مالستان نام برد. وضعیت نا بسامان راه ها به همه معلوم است و به هیچ کسی پوشیده نیست.
چهار: بعد از ده سال حکومت انتخابی و خدمات بانکی؛  مالستان هنوز تحت پوشش شبکه بانکی کشور قرار نگرفته است که این از دیگر چالش هایی فرا رویی مردم مالستان است. همچنین مالستان تحت پوشش شبکه تلویزیون ملی هم نیست که این نیز چالش دیگری است. پوشش دهی شبکه هایی تلفن همراه نیز کامل نبوده و در اکثر مناطق مردم از خدمات تلفن نیز محروم هستند؛ حتی در زمستان ها سرویس دهی شبکه هایی تلفن همراه در مالستان قطع می شود.
پنج: از مهمترین چالش ها در مالستان فساد اداری است. ادارات مالستان تا گلو به فساد غرق است و شاید بشود گفت که مالستان فاسدترین ولسوالی درسطح کشور است. تمامی ادارات ولسوالی مالستان به نحوی به فساد گیرند و تمامی مدیران آن به فساد آلوده؛ شکل که خیلی ها برایی داشتن پُست در ادارت دولتی مالستان رشوه پرداخت می کنند تا پُست را در اداره فاسد مالستان داشته باشند. بعنوان مثال می توان قضیه قومندانی امنیه را نام برد. همچنین دعوایی را که مردم لاغرجویی با شخص بنام عرفانی داشتند. اینها همه ریشه در فساد اداری دارد.
شش: از دیگر چالش های فرا رویی مردم مالستان نداشتن برق و نبود اشتغال است که هرکدام درجایی خود از اهمیت ویژه برخوردار است.


نماینده هایی حقوق بیگیر:
ازچپ به راست: محمد علی اخلاقی، چمن شاه اعتمادی، هماسلطانی 
از دیگر نماینده های غزنی به دلایل که در بالا اشاره کردم انتظاری ندارم؛ اما می ماند این سه نماینده که از متن خود مالستان برخواسته اند و از رأی مستقیم مردم مالستان به پارلمان راه یافته اند. در مورد خانم هماسلطانی من واقعاً مانده ام چه بگویم. ایشان در دوران کاری خود هیچ کاری مثبت برایی مردم نکرده که هیچ بلکه آبرویی خود و تمامی مردم مالستان و تمایی مردم هزاره را برده است. وقتی کرزی می گوید؛ ملاعمر تان پیدا نشد، همان را می آوردید، هماجان چطور می تواند بطرف مردم نکاه کند؛ وچطور ازخجالت آب نمی شود. بخاطر ادعاهایی دروغین و احمقانه این خانم بود که قرار داد هایی ننگین بین دولت افغانستان و نرژو و استرالیا منعقد شد، مبنی بر اینکه مهاجرین را این کشورها برگرداند. استدلال هایی سردمداران فاشیست پشتونیست اوغانستان این بود که این مردم (مهاجرین هزاره) هیچ مشکل با طالبان ندارد، اگر می داشت که ملاعمر در خانه هما نماینده این مردم نمی بود.
تابحال من نشنیده ام که آقایی اعتمادی هم کار آن چنانی را برایی مالستان کرده باشد. در رسانۀ ها یک روز هم ما ندیدیم که این آقا سخن گفته باشد و مشکلات و چالش های فرویی مردم مالستان را با مسؤلین در میان گذاشته باشد. تنها در مسله قومندانی امنیه مالستان نام این آقا را ما از رسانۀ ها شنیدیم؛ که در همین قضیه نیز عارف رحمانی و سید عبدالقیوم سجادی دخیل بودند.
از روزی که آقایی اخلاقی فیسبوکی شده است ما بیشتر از فعالیت هایی کرده و نکرده این نماینده هایی حقوق بیگیر آگاه شده ایم. ایشان هم کدام کاری آنچنانی را نکرده اند. فقط یکی دوبار که در مجلس سخن گفته است و این سخانان هم چیزی نبوده است که محرومیت و چالش هایی مردم را منعکس کرده باشد. آقایی اخلاقی در قضیه قومندانی امنیه مالستان هم روزه سکوت گرفته بودند و هیچ واکنش نشان ندادند.
 یکی دیگر از کوتاهی  اینها در رابطه با حادثه کویطه است، هیچ یک از این نماینده ها هیچ اظهار نظری در این مورد نکرده اند و حتی یک بازدید خشک خالی از کمپ اعتصاب کنندهگان در کابل نیز نکردند، درحالی که دیگر نماینده ها هرکدام به نوبت خود بازدید کردند.

شاید نماینده ها دید بازدید یا موکلین خود داشته بوده باشند، اما این دید بازدید چیزی نیست که انتظار می رود. شاید این نماینده ها کدام کاری نیز برایی مالستان کرده باشند اما هیچ تلاش برایی کارهایی که در بالا یاد اور شدم نکرده اند. سوالات را که نمایده ها باید پاسخ گوید این است، در بودجه که سالانه در نظر گرفته می شود و به تصویب نمایندگان می رسد سهم عزنی چقدر است و سهم مالستان از سهم غزنی چقدر است؟ و این بودجه چگونه و درکجا مسرف می شود؟ سهم مالستان از سهم ولایت غزنی در بودجه انکشافی چقدر است؟ اصن بودجه انکشافی وجود دارد؟

۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

معارف بیمار مالستان

نویسنده: علی جعفری 

نتاییج امتحان کانکورِ امسالِ محصلینِ مالستان بیانگر واقعیت تلخی است که از بدو تشکیل دولت جدید وباز شدن مکاتب تا بحال گریبانگیر مردم ولسوالی مالستان بوده است. در طول دوازده سال گذشته درست است که سالانه تعدادی ازمحصلین مالستانی هرسال در دانشگاه ها راه می یابند، اگر نگاهی به نتاییج سالانه قبول شدگان محصلین مالستانی بیندازیم در بعضی از سالها آمار قبول شدگان کنکور چشم گیر بوده است. اما نباید فراموش کرد که باتوجه به وضعیت خفت بار معارف در مالستان تعداد قبول شدگان کانکور هرگز نمیتواند معیار و ضعیت معارف و کیفیت مکاتب های مالستان باشد، به جرات میتوان گفت که اگر شاگردی برای آمادگی امتحان کانکور چندزمستان را در کورس های آمادگی کانکور کابل سپری نکند، حتی یک نفر قبولی هم در امتحانات کنکور از مالستان نخواهیم داشت. این مسله را میتوان با تحقیق ثابت کرد.

به نظر شما چند فیصد از مردم توان تحمل هزینه های فرستادن فرزندان شان را به کابل دارند؟ و سوال اساسی این است که اصولا چرا باید محصلین برای آمادگی کانکور به کابل مراجعه نموده ودر کورس های آمادگی کنکور شرکت کنند؟

علت اینکه محصلین مجبور میشوند برای آمادگی امتحان کنکور به کابل مراجعه نمایند نبود اساتید مجرب در مکاتب، نبود کیفیت آموزشی خوب در مکاتب مالستان است. آنان برای کسب آمادگی های لازم وپر کردن خلاء دوازده ساله تحصیل شان و برای قبول شدن در رشته مورد علاقه شان در امتحان کانکور راهی کابل وکورس های آموزشی آمادگی کانکور میشوند. حالا جدا ازاینکه این کورس ها غیر از نشان دادن تکنیک های تست زنی و حفظ تعدادی فرمول ریاضی وفیزیک وکیمیا هیچ ارزش وتاثیر دیگری در نهادینه کردن مفاهیم عمیقی که دوزاده سال زمان نیاز است تا یک محصل آن را کسب کند ندارد، این موضوع ضربه جبران ناپذیری بر پیکره اجتماعی و آینده نسل جوان ما است.


ولسوالی مالستان متاسفانه در دوازده سال گذشته بغیر از ساخته شدن تعدادی چار دیواری بنام مکتب هیچ تغییر چشم گیر، اساسی وبنیادین را بخود ندیده است. این چاردیواری ها هم فقط اسم مکتب را بر خود دارد وحقیقتا هیچ یک از معیارها وآستاندارد های معارف ومکتب را دارا نیست.

لیسه عالی شهید بصیربغرا مالستان
نقش اساسی مردم مالستان که همیشه با پیشوند شریف (مردم شریف مالستان) یاد میشوند را نباید از نظر دور داشت. مردم مالستان اصلا مردم شریفی نیستند، زیرا مردم مالستان شاید در سطح کل ولایت غزنی ودر سطح کشور اگر تحقیقی صورت بگیرد رشوه دِه ترین مردم باشند. همچنان که من بارها وبارها از افراد مختلف شنیده ام وشما هم حتما واقف هستید وقتی قرار است ولسوال برای مالستان انتخاب شوند این پست در ولایت به قیمت های هنگفت وغیر قابل باور چند صد هزار دالری معامله میشود. درنتیجه چنین مردمی که اینقدر شدید با رشوه دهی خو گرفته اند را نمیتوان مردم شریف قلمداد کرد.

معارف مالستان که باید موتور محرک وپیش برنده جامعه مالستان باشد اما متاسفانه نه تنها موتور محرک جامعه مالستان نبوده است بلکه معارف مالستان نقطه عطف فساد و باند بازی و پارتی بازی و رشوه ستانی و... است. ریس معارف مالستان از فسیل های سه دهه پیش است که هیچ آشنایی با استاندارد های آموزشی روز نداشته واین پُست را بسان میراث پدری با زدو بند های قومی، حزبی و رشوه دهی ازسالهای آغازین حکومت تا بدین روز در اختیار دارد. وضعیت مکاتب مالستان اسف بار است، از نبود معلمین مسلکی ودلسوز گرفته تا نبود کلاس های درس آستاندارد ونبود سیستم آموزشی وارزیابی معیاری. مکاتب مالستان هم به شکل قمار گونه بدست تعدادی باند باز افتاده که مکاتب را میراث بابا واجدادی شان میدانند وبدون رعایت اصول ومعیارهای اولیه معارف همچنان به فعالیت شان ادامه میدهند. آنچی آسیب میبیند فرزندان مردم مالستان است.

اگر نسبت به معارف مالستان کار جدی صورت نگیرد مالستان با یک بحران خیلی جدی وآینده تاریکی روبرو خواهد بود.

۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

رهبران هزاره و بحران عقل گرایی !

رهبران هزاره، و بحران عقل گرایی 

با دفن اجباری اجساد پاره پاره شهدای کویته، تحصن جگرهای سوخته مردان و زنان مصیبت دیده در کویته پایان یافت و بدون تردید، این پایانی زود هنگام از یک اختلاف مبنایی بین سران متحصنین حکایت می‌کرد. جناح مذهبی که در رأس آن روحانیت قرار داشت، تقریباً جریان را مدیریت کرده و عملاً رقیب حزب دموکتراتیک را به بیرون رانده بود، با نمایندگان دولت به توافق رسید که اجساد شهدا دفن شود و در این میان، حزب دموکراتیک و هوادران بر ادامه تحصن و گرفتن تضمین عملی دولت بر تعهدات شان پافشاری داشت. دامنه این اختلاف نظر تا لب گور شهدا نیز کشیده شد و حتی زنان در میان قبرها درآمده و مانع از دفن عزیزان شان می‌شدند که با فیرهای هوایی و ایجاد رعب و حشت، شهدا را دفن کردند.

در بیرون از کویته، اعتصابهای غذایی و راهیپیمای‌ها تا لحظه نگارش این نوشته ادامه دارد. در کابل از دیشب تا کنون چهرهای سیاسی زیادی از مردم هزاره و دیگران در محل اعتصاب گران حضور یافته و از اقدام نیک آنان حمایت کردند.
به نظر می‌رسد این اعتراضها و تلاشهای مدنی همچنان ادامه دارد و تقریباً به یک جریان عادی تبدیل شده است. زیرا بیش از دوسال است هر از چند گاهی قتل عام درکویته جریان دارد و هزاره‌ها یا به دلیل هم تباری یا به دلیل همگرایی مذهبی و یا به دلیل بشری و بعد انسانی قضیه، با تحصن، اعتراض و اعتصاب و بیانیه دادن‌ها ادای مسؤلیت می‌کنند. اما روندِ مشخص این است که همچنان مردم رنجدیده کویته، قربانی می‌دهند و دهها زن و مرد و اطفال، در سوگ عزیزان شان می‌سوزند. و جالب این که هیچ راه حل مناسب و دراز مدت ارائه نمی‌شود که دیگر این فاجعه‌های انسانی و کشتار سیستماتیک ادامه نیابد.
با این روند، برای این قلم همیشه این سؤال مطرح است که هزاره‌ها چند صد، چند هزار و تاکی قربانی بدهند تا رهبران شان بر سر عقل آیند؟

وقتی از بر سر عقل آمدن رهبران هزاره ( اعم از رهبران سیاسی، فکری و مذهبی) سخن گفته می‌شود، به معنای این است که حرکتهای هوشمندانه ناشی از خرد و تدبیر و دور اندیشی، در این جماعت دیده نمی‌شود. در عرصه سیاست پراکندگی و مشغول بودن به بازی‌های خود ساخته و تشریفاتی که برای آنان عادت شده است، کاملاً مشهود است. خلیلی به کبکبه و دبدبه صدارت دلخوش است و با عینکهای دوربین، به صفحه تلویزیون «نگاه» و سایت «حزب وحدت» چشم دوخته که یگان تا از دیدارها و عطسه کردنهایش از قلم نمانده باشد. محقق نیز به همین دلخوش است که تلویزیون «راه فردا» تا چه اندازه از دیدارهایش رابازتاب داده و روزانه بازدیدکنندگان «وحدت نیوز» به چند هزار نفر رسیده و در کدام سایت کدام آخوند، دانشجو و... از او تعریف و تمجید کرده است. محمد اکبری نیز در پی این است که برای هر کاری، استخاره اش چه نسخه ای را تجویز می‌کند و داکتر مدّبیر نیز در پی این که چگونه تدبیر کند تا در انتخابات آینده در نقش خلیلی، ظاهر شود. و...
طیف روشنفکر و باسواد ما نیز چنان دچار روزمرگی و در دنیای وانفسای شمارش دالر و موسسه زدن غرقاند که از دنیای پیرامون خود خبر ندارند. نه در سیاست تأثیر گذارند و نه در سر نوشت مردم خود نقشی را ایفا می‌کنند و نه در پی راه اندازی یک جریان فکری سازماندهی شده هستند؛ چه این که به قول امیری، سخت قابل ترحّم اند!

جریان مذهبی که متولی مذهب و گویا نمایندگان خدا در روی زمین اند، چنان در بیماری مذهب گرایی افراطی گرفتارند که جز داروی عشق و جنون داده‌های مذهبی، روح و روان شان را آرام نمی‌کند. آنان هنوز به این می‌اندیشند که معادله‌های سیاسی را چگونه در مکاسب شیخ انصاری بجویند و بر اساس کدام روایت بحار الانوار، ندانم کاری‌های سیاسی خود را توجیه کنند و در قضایای مانند فاجعه عظیم انسانی کویته، چگونه با پوشاندن ردای مذهب بر تن قربانیان، جلو بازتابهای جهانی یک کشتار و نسل کشی را بگیرند. و یا چنان مذهب نیرومند تشیع را مسخ نمایند که از دل آن جز حسینِ همیشه مظلوم و زینبِ همیشه صبرکننده در این مظلومیت، چیز دیگریدر گفتمانهای کلان سیاسی بیرون نیاید. شعار «لبیک یاحسین» بر تابوت اجساد نیم سوخته کارگر هزاره که از حسین فقط نامی‌شنیده، ضربه بزرگ بر روند اعتراضات مدنی و چهره عریان نسل کشی در کویته بود.اینان هیچ گاه نفهمیدند که انسان هزاره در کویته، پاره پاره شده است و برای او چه فرقی می‌کند که تکه‌های بدن او در میان کیسه پلاستیک باشد و یا در بین تابوت‌های پوشیده در یک شعار مذهبی و آن هم در سرزمین جنگ وجنون خشونت‌های فرقه ای! این جریان هنورز نمی‌داند که نسخه مذهبگرایی در ایران و عراق با افغانستان و کویته پاکستان فرق دارد. این جریان یک لحظه نیندیشیده است که برای انسان هزاره، عزت اقتصادی و اجتماعی نجاتبخش است نه شعار خالی «لبیک یاحسین» که حتی معنا و مفهوم آن را افراد زیادی نمی‌دانند.


آری، این ماییم و این وضعیت دشوارِ ندانم کاری‌ها، شیون‌ها، اعتراضات و نقد‌ها تا آن جا که ادبیات ما با وُزرگان، افشار و کویته در هم آمیخته و خود به یک جریان ادبی تبدیل شده است! و جالب این که در عموم نوشته‌ها کسی به «چه بایدکرد»‌ها نمی‌اندیشد و درباره «چه شده»‌ها قلم فرسایی می‌کند!
به هر صورت، سرنوشت انسان هزاره در هر کجای جهان باشد، به هم گره خورده است و فرق نمی‌کند تابعیت چه کشوری و یا چه مذهبی را داشته باشد. اما روشن است که وضعیت سیاسی و اجتماعی آنان در افغانستان بر سرنوشت سیاسی آنان در در تمام کشورها تأثیر مستقیم دارد. بنابراین، یک راه فراوری آنان قرار دارد و آن، درک و فهم شرایط اضطرار است. شرایط اضطرار ایجاب می‌کند که بر معادله‌های خود ساخته بسیاری، باید خط بطلان کشید و از نو خود را باید شناخت؛ سیستم به وجود آورد و در عمل آن را پیاده کرد. مدل حزب وحدت برای هزاره‌ها برخواسته از یک شرایط اضطرار بود و متناسب بازمان خود، خوب جواب داد. اینک اگر فهم و شعور جمعی و خرد سیاسی در کار باشد، شرایط بدتر از پیش ‌زمینه ‌شکل‌گیری حزب وحدت وجود دارد.لذا به هر شکل ممکن با درک وضعیت اضطرار از تمام توانمندیها باید کار گرفت و استراتیژی‌های منطقه ای را از نو تحلیل نمود و متناسب با آن تصمیم گرفت. نگذاریم حوادث کویته، مثل تمام اتفاقات تاریخی فقط در کتابهای تاریخ راه یابد و باید این کشتار و نسل کشی، برای همه ما تلنگری باشد که وضعیت اضطرار  را  بیشتر بفهمیم ورنه معلوم نیست که چه قدر قربانی بدهیم تا...

۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

از ما است که برما است

نویسنده: علی جعفری

ما نشان داده ایم که نیروی بس عظیمی هستیم و در صورتی که بدرستی رهبری وهدایت شویم وعنان کار را به انسان های فهمیده، روشن و دلسوز بسپاریم میتوانیم هرمانعی را از سر راه برداریم. اگر تاریخ را ورق بزنیم متوجه میشویم که ما هیچگاه مغلوب دشمن ونیروی خارجی نشده ایم بلکه همیشه ومدام مغلوب حماقت وسادگی خود شده ایم. حالا چرا ما بعد از گذشت دو صد سال و تجربه های وحشتناکی چون قتل عام ها، بیجا شدن ها ومهاجرت ها هیچگاه مهارت درست اندیشیدن، درست فکر کردن ومنطقی زیستن را نمی آموزیم؟ واقعا چرا؟

علت را نه در بیرون ازخود بلکه در درون خودمان، درباورها، دیدگاه ها، سنت ها و رفتارهای بدوی خودمان جستجو کنیم که چون میراث مقدس ورهایی بخش بنام دین و مذهب از دوران آغازین مسلمان شدن مردم ما تا بدین روز نسل به نسل همچنان باخود منتقل میکنیم . خاصیت دین ومذهب این است که فرصت فکر کردن، تعقل، اندیشیدن و... را از مردم گرفته وبه مردم میگوید که مذهب راهگشای مشکلات شما وتضمین کننده خوشبختی وجاویدانگی شما است. بهمین منوال آخوند ها و روحانیون ما نیز مدام گفته اند ومیگویند که شما با داشتن دین وقران و اهلبیت دیگه نیازی به استفاده از مغزتان که قسمت سرتان واقع شده ندارید.
در نتیجه مردم ما مدام خوشبختی وراه حل های مشکلات شان را در دین و مذهب ومتعاقب آن به آخوندها و روحانیون مذهبی مان جستجو میکنند. 


دین باوری و مذهب باوری؛ اعتماد به نفس، خود باوری، تلاش، پشتکار وایمان به توانایی های ذهنی و فکری را از مردم ما گرفته ومردم ما را معتاد دین ومذهب ساخته اند. در نتیجه ما وقتی با مشکل روبرو میشویم هیچگاه به تفکر، اندیشیدن وتعقل رو نمی آوریم بلکه سریع به آخوند مراجعه نموده از آنان راه حل را جویا میشویم.
دین باوری ومذهب باوری مردم ما باعث شده است که تعدادی آخوند به عنوان مبلغین برحق دین و مذهب؛ افراطی گری دینی ومذهبی را در میان مردم ترویج ساخته و به عنوان نمایندگان مذهبی وفکری مردم از منبر ها ومساجد به عمر وعثمان وابوبکر ومعاویه ویزید که برای مسلمان های سنی مذهب شخصیت های مقدسی هستند توهین نموده و از مردم ما در نزد آنان کافرانی میسازند که به مقدسات آنان توهین میکنند و نتیجه چیزی میشود که ما از ده یازده سال پیش بدین سو در کویته با ترور و کشتار وهزاره ها شاهدش بوده ایم ودر یک دوسال اخیر به اوج خود رسیده است.

عکس العمل مردم ما در وضعیت های بحرانی چگونه است؟
خوب مشخص است، همچنان که در قدیم همه ما میدیدم وقتی یکی از اعضای خانواده دچار بیماری میشد بجای مراجعه به بیمارستان وداکتر سریع به یک آخوند مراجعه میکردند تا فال بیندازد وتاویز و دعا بنویسد که مریض خوب شود، در وضعیت های بحرانی و و حشتناکی چون قتل عام وکشتارهای دسته جمعی مردم ما توسط بنیادگرایان تروریست و وحشی باز مردم به علت همان اعتیاد مذهبی به آخوند ها مراجعه میکنند تا آنها مردم را از فاجعه نجات دهند وراه برون رفت از حادثه را به آنان نشان دهند.
آخوند ها همیشه یک راه حل دارند، آنهم کربلا ساختن وفاجعه پدید آوردن برای مردم است، نداهای لبیک یا حسین یعنی تشویق مردم به مرگ، یعنی هدایت کردن مردم بکام مرگ، آیا غیر از این است؟

در حادثه علمدار رود وقتی آن فاجعه رُخ داد، مردم شوکه شده بودند ومات شان برده بود که چیکار بکنند؟ مسله تحصن واعتراضات مسالمت آمیز هم پیشنهاد آخوند ها نبود بلکه حزب دموکراتیک هزاره چنین پیشنهاد معقولی را به مردم داد وتعجب میکنم که مردم چطور چنین پیشنهاد را نه از آخوندها بلکه از رهبران حزب دموکراتیک هزاره پذیرفتند، بهرحال عنان بقیه کار از قبیل انداختن پارچه های با شعار لبیک یاحسین روی جنازه ها و سردادن شعار های لبیک یاحسین، ناره حیدری، ناره حسین، وناره ... باز دست آخوند ها بود که با این شعارهای شان به افراطیون وبنیادگراهای سنی مذهب از قبیل لشکر جهنگوی، سپاه صحابه و... چراغ سبز نشان دادند.

دیری نگذشت که باز حادثه ای به مراتب وحشتناک تر از قبل اما اینبار درهزاره تاون رُخ داد. به علت نفوذ وسیع وهمه جانبه آخوند ها در هزاره تاون از همان اول وقتی حادثه رُخ داد از قبیل دور نگه داشتن رسانه ها از صحنه ای فاجعه یک راه حل آخوندی و یک اشتباه بزرگ بود. مردم ما خود که رسانه وتریبونی ندارد تا بتواند از طریق آن بدبختی، فلاکت، بیچارگی، قتل عام وفجایعی که بر آنان تحمیل میشود را از طریق آن به جهانیان منتقل کنند، وقتی رسانه ها خواستند به محل حادثه بروند وازآنجا فاجعه پدید آمده، خسارات وتلفات انفجار را گذارش کنند با ممانعت روبرو شدند، در نتیجه رسانه ها فقط از طریق بیمارستان ها وتعداد کشته وزخمی های که به آنجا می آمد گذارش میدادند.

باز هم مردم درد دیده به تحصن واعتراضات مدنی رو آوردند، که درمراسم تحصن شان مثل همیشه همان شعارها، وجنازه ها باز هم با پارچه های مزین شده به لبیک یاحسین. در مراسم تحصن نیز مرتب بعد از هر چند دقیقه ای شعار لبیک یاحسین و ناره حیدری سرداده میشد وهر نیم ساعتی یک آخوند پشت تریبون رفته به مردم از فضایل وکرامات حسین واهل بیت اش سخن میراند ومردم را به کشته شدن وشهید شدن تشویق میکردوحوریان وغلمان بهشی وعده میداد.

وقتی امروز بعد ازظهرمقامات دولتی ونمایندگان احزاب سیاسی پاکستان در کویته تشریف آوردند تا با تحصن کنندگان ومعترضین دیدار کنند، آخوند ها که در معامله با سرنوشت مردم ما خیلی حرفه ای وبا تجربه شده اند به نمایندگی از مردم سریع با آنان وارد گفتگو ومعامله شدند، وقتی معامله شان سر گرفتند یک آخوند پنجابی را برای ابلاغ فیصله شان فرستادند تا برای تحصن کنندگان فیصله را ابلاغ کنند. سناریورا اینطوری طراحی کرده بودند که دولت محلی تعهد کرده که تروریستان را دستگیر کنند و امروز هم پولیس ها با حمله به مراکز تروریستان 170 نفررا در این رابطه همراه با تعدادی مواد منفجره دستگیر کرده اند، وتعهد شده است که از این به بعد امنیت مردم هزاره بیشتر گرفته شود وشما تحصن کنند گان به خواسته های تان رسیده اید وتشریف ببرید خانه های تان. من با باخبر شدن این معامله آخوندی فاتحه این مردم را خواندم.
تحصن کنندگان هم که هنوز در شوک فاجعه بسر میبرند اول کمی گیج میشوند بعد توسط تعدادی با خبر میشوند که آخوندها مثل همیشه با سرنوشت شان معامله کرده اند، دوباره به تحصن شان ادامه میدهند.

در یک همچین شور بازار آخوندی ومذهبی و زدو بند ها ومعاملات پشت پرده روحانیون مذهبی با دولت ورهبران احزاب ونبود یک کادر رهبری دلسوز چطور میتوان انتظار بر آورده شدن خواسته های بر حق مردم مان را داشت؟ نکته دیگر که برایم خیلی سوال بر انگیز است اینکه چطور تا بحال حتی یک آخوند شیعی هم ترور نشده است و همه کشته شدگان مردم بی گناه بوده اند؟
برای خودم این یک معما است که چرا افراطیون وبنیاد گراهای سنی مذهب، آخوند ها وروحانیون شیعه را که مبلغین مذهب هستندترور نمیکنند که مردم عادی را ترور میکنند؟ واقعا چرا؟

۱۳۹۱ بهمن ۲۹, یکشنبه

فاجعه پی فاجعه

فاجعه پی فاجعه؛ کجاست داعیان؟

هنوز چند روزی از وقوع یک فاجعه‏ی بشری و انسانی نگذشته بود که فاجعه‏ی دیگر از نوع نسل‏کشی به‏وقوع پیوست. دقیقاً چیزی کمتر از یک ماه قبل، در کوئطه پاکستان هزاره‏های بی‏گناه مورد حمله مرگبار و وحشیانه تروریست‏ها قرار گرفتند. خانواده‏های داغدار، جامعه‏ی بی‏گناه و پیکر بی‏دفاع و نسل صلح‏طلب قربانی شده‏ی هزاره هنوز غم و مصیبت عزیزان از دست‏رفته شان را فراموش نکرده بودند که توفانی از وحشت و خون دوباره به راه افتاد و مردم هزاره را به سوگ و مصیبت نشاند.

 تصاویر دی‏روز از وقوع این حمله‏ی تروریستی مرگبار و قصاوتمندانه و بدور از هر آنچه به انسانیت تعلق می‏گیرد، به حدی تکان‏دهنده و وحشتناک بود که همه را شوکه کرد و به چشمان همه اشک افشاند. سقف‏های شناور در شعله‏های آتش، دود و سیاهی متصاعد در فضای شهر و نشیمن، زنان و کودکان وحشت‏زده در میان قربانی‏های به خون آغشته، اجساد خونین بی‏دفاع و بی‏گناه و در اخیر عکس جگرخراش کودکی چند ساله که سر و پایش را خون گرفته با وحشت و نومیدی روی خاک نشسته و با نگاه‏های وحشت‏زده، به اطراف‏اش نظر می‏اندازد. آخرین گزارش‏ها حاکی از آن است که در این حمله وحشیانه و مرگبار و در حمله این‏بار از برنامه نسل کشی، «75 تن کشته» و بیشتر از 200 تن زخمی شده‏اند. این فقط یک آمار اولیه است و شاید تعداد قربانیان و زخمی‏شدگان این فاجعه‏ی هولناک انسانی، بیشتر از این باشد. ابعاد این فاجعه به حدی وسیع است که برای هیچ انسان هزاره و برای فرد انسانی، قابل تحمل نیست.

با این حال، اما سوالی که باقی می‏ماند، خیلی جدی است. سوال این نیست که چرا نسل‏کشی، سوال این نیست که به چه جرمی مردمان بی‏گناه، کاسب و کارگر، عیال‏دار و بچه‏دار، زن و کودک و پیر و جوان در این حمله مرگبار فقط به عنوان هزاره قربانی می‏گردند، و سوال این هم نیست که چرا با وجود تکرار این نسل‏کشی، اما دولت و کشور پاکستان نمی‏خواهد یا نمی‏تواند پاسخگو باشد یا جلو این فاجعه را بگیرد؛ بلکه سوال ما از نهادهای مدافع حقوق‏بشری، و نهادهایی است که در سراسر جهان تبلیغات دفاع از زندگی، دفاع از انسان و حیات انسان و کرامت و سلامت انسان سر می‏دهند اما در برابر این نسل‏کشی که بدون شک یکی از غم‏انگیزترین و وحشت‏بارترین نوع نسل‏کشی حتا در تمام دنیاست، مهر سکوت بر لب زده‏اند! وجدان بشریت خاموش شده و همه تبدیل شده‏اند به نظاره‏گرانی که باید به دست و پای بریده‏ی یک کودک چند ساله‏ی قربانی در میدان خون نگاه کنند، همه تبدیل شده‏اند به تماشاگرانی که باید به گریه و شیون مادری گوش فرا دهند که در غم چند پسر نوجوان قربانی شده‏اش از سوز دل می‏گرید، همه نظاره‏گر اشک‏های پیرمردی شده است که تمام خانواده‏اش را در این حمله از دست داده است و خلاصه فاجعه‏ی تکان‏دهنده و زخم عمیق بر قامت انسان و صلح و زندگی توسط گروهی از موجوداتی که نه بویی از صلح و زندگی برده‏اند و نه از کلمه‏ی انسان، بلکه همه جلادان بی‏رحم و خون‏ریزی هستند که عطش‏شان را با خون انسان‏های بی‏گناه فرو می‏نشانند.


 واقعیت این است که برنامه نسل‏کشی هزاره‏ها، از چند قرن به اینسو، بخش بزرگی از برنامه سیاسی بوده است. هزاره‏ها در افغانستان و پاکستان، نخستین قربانیان توطئه نسل‏کشی پیامبران چند قرن وحشت و اختناق بوده است. اگرچه برخی‏ها می‏پندارند خشونت‏های موجود در کوئطه پاکستان بر علیه هزاره‏ها، و حمله مرگبار گروهی که خود را نماینده یک قشر از مذهبی‏های تندرو اسلامی می‏دانند همانند لشکر جنگوی و وهابی‏های پاکستانی، منشأ و خواستگاه مذهبی دارد و این در واقع جنگ مذهب علیه مذهب است؛ اما واقعیت همچون روز به همه معلوم است. حمله‏های هدفمندانه به هزاره‏های کوئطه که از یکسو شیعه مذهب‏اند و از سوی دیگر در اقلیت و مهم‏تر از آن، مردمانی که سخت معتقد به فرهنگ انسانی، صلح، زندگی و آرامی و احترام به تمام ساحه زندگی انسانی و انسان‏های روی زمین، صرف به این هدف صورت می‏گیرد که هزاره‏اند. کشتن و به خاک و خون و عزا نشاندن هزاره‏های بی‏گناه که تنها گناه‏شان از منظر ما و جهانیان: صلح‏خواهی، امنیت و دفاع از زندگی، فرهنگ و حقوق و کرامت تمام انسان‏های زمین است، گواه محکم بر سیاست نسل‏کشی علیه هزاره‏هاست.

اکنون که دامنه و گذشته و آینده‏ی این نسل کشی بر همگان واضع و آشکار است، چرا جامعه‏ی جهانی و نهادهای مدافع حقوق‏بشری در سراسر جهان، دست به هیچ کاری نمی‏زنند؟ گروه‏های نسل‏کش، جلادترین و قصی‏ترین موجوداتی‏اند که اگر دست‏شان برسد، از هیچ‏نوع جنایتی روگردان نیستند. نهادهای مدافع حقوق بشر و تمام انسان‏های روی زمین که خبر این فاجعه هولناک را می‏شنوند، تصاویر تکان‏دهنده و غم‏انگیز صحنه‏های قربانی و دود و آتش را تماشا می‏کنند، برای یکبار بیایند یکی از اعضای خانواده‏شان را به‏جای یک قربانی افتیده در میدان قرار دهند، آیا قلب و احساس و ایمان شان به انسانیت، اجازه می‏دهد تا در مقابل تروریستان و بانیان خشونت و پیامبران فاجعه‏طلب و خونخوار، لب فرو بندند؟!

نسل‏کشی هزاره‏ها در کوئطه پاکستان به وحشتناک‏ترین شیوه، پیام روشن برای همه‏ی جهانیان است. گروهی از موجوداتی که این حوادث خونین و حیوان‏صفتانه را انجام می‏دهند، به هیچ انسانی و به هیچ موجودی رحم نخواهند کرد. برهمگان معلوم است که این گروه، خطرناک‏ترین گروه‏های تروریستی در جهان است و با هیچ در دوستی و صلح و امنیت، سر سازگاری ندارند. هزاره‏های کوئطه پاکستان اکنون در آتش همین عقده‏های هدفمندانه قرار می‏گیرند و هر روز خون می‏دهند.

اکنون اگر نهادهای مدافع حقوق بشری، وظیفه‏شان را دفاع از نوع انسان و دفاع از نسل در دم تیغ گروه‏های تروریستی می‏دانند، ضمن محکومیت این عمل، از همه‏ی جهانیان و قدرت‏های بزرگ سیاسی بخواهد تا جلو این نسل‏کشی غم‏انگیز در تاریخ نسل کشی بشر، گرفته شود و تمام افراد و گروه‏ها و حلقات ذی‏دخل در این قضیه، مورد پیگرد قرار گیرند و بیشتر از این اجازه داده نشود انسان‏های بی‏گناه، کودکان بی‏پناه و غریب و مادران چندین قرن به غم نشسته، اشک و آه و زاری سر دهند و مادری هر روز بر جسد خونین پسر نوجوانش گریه کند، کودکی سراپا خون با نگاه‏های وحشت‏زده به اطراف‏اش نگاه کند و با سوال‏های عمیق که چرا دود و آتش و خون و به کدامین جرم و گناه؟ آینده‏اش را تیره و تار ببیند و بیشتر از این صبر روشنفکران و قلم‏بدستان و فرهنگیان و مدافعان حقوق بشر مردم هزاره را به امتحان نگیرند که صدای این نسل روشنفکر و مدافعان صلح و آزادی و ممثلان عشق به انسانیت و فرهنگ جهانی بر مبنای تساهل و تسامح، دیگر خراشیده و از همه‏ی آنچه فقط شعار است، خسته و آزرده شده است.

ملیت هزاره همان عضو از پیکر مقدس جامعه بشری است که سالیان سال چه در افغانستان و چه در پاکستان مورد تبعیض قرار گرفته، از حق و حقوق انسانی خود محروم شده و صدها نوع بار جرم را به ناحق روی شانه‏های خسته‏اش حمل کرده است. ملیت هزاره عضوی از پیکر جامعه بشری است که با نگاه جهان‏دوستانه، هر لحظه و در هر زمان عشق‏اش را به فرهنگ جهانی، به جامعه‏ی بشری و به تمام ارزش‏های والای انسانی ابراز داشته است، ملیتی که هیچ وقت دست به خشونت نزده و در فضای مکدر و خفقان‏آور سیاست‏های تبعیض‏گرایانه دو کشور پاکستان و افغانستان، از ناچیزیترین لحظه‏ها و فرصت‏هایش برای تحقق زندگی مسالمت‏آمیز و در همسویی با فرهنگ جهانی، دریغ نکرده است. زیرا که آنها به صلح و آبادانی و احترام به فرهنگ همه‏ی انسان‏های زمین و به اصل تساهل و تسامح و اصل کثرت‏گرایی، ارزش ذاتی قائل است و همه‏ی اینها، ارزش‏های زندگی هر فرد از انسان هزاره است.

اکنون جامعه‏ی هزاره امیدوار است تا نهادهای مدافع حقوق‏بشری از سرتاسر جهان، و همین‏طور قدرت‏های بزرگ سیاسی که می‏توانند جلو تروریستان و دشمنان صلح و امنیت همه‏ی انسان‏های روی زمین را بگیرد، امیدوار است در همسویی و همصدایی با چند صد شاعر از سرتاسر جهان که حمایت و همدلی‏شان را با مردم هزاره ابراز نموده بودند، علیه این نسل کشی بایستند و جلو این حمله‏های مرگبار و نسل‏کشانه را بگیرند و برای دفاع از نسل در معرض نسل‏کشی، اعلام آمادگی کنند. 

گرفته شده از وبلاگ زنگار


نگاهی به کشتار سیستماتیک مردم هزاره در کویته:

نویسنده : حفیظ بشار
وقوع یک حادثه دلخراش دیگر:

وقوع یک انفجار با هشتصد کیلوگرام مواد انفجاری جاسازی شده در یک تانکر آب در یک منطقه ای پرازدحام شهر کویته منطقه ای کرانی رود، مشخصآ شهرک هزاره نشین جان نزدیک به هشتاد هشت تن را گرفته و بیشتر از 200 نفردیگر را زخمی نموده است. این دومین انفجار خونین و مرگ بار در شهر کویته برعلیه مردم هزاره  از سوی افراطیون مذهبی وابسته به دین محمدی میباشد. علاوتآ احتمال افزایش قربانیان نیز وجود دارد. این انفجار یکی از بزرگترین جنایت های تاریخ پاکستان بشمار می رود، در تاریخ پاکستان چنین انفجاری مهیب بخاطر کشتار انسان های بیگناه به هیچ وجه بوقوع نپیوسته وحتا بخاطر ساخت و ساز هم بندرت از این مقدار مواد انفجاری استفاده شده است. گرچند انفجاری هولناک ماه جنوری سال جاری هم در ذاتش خطرناک و مهیب بود، که در آن جنایت ننگین نیز بیشتر از 200 تن از ساکنان غیر مسلح و بیگناه این منطقه جان دادند
قتل عام نزدیک به دوصد نفر از ساکنان بیگناهی مردم هزاره کویته یقینآ قلب همه ای بشریت را به تکان آورده همه جامعه ای بشری را از دین و مذهب و بخصوص دین اسلام متنفر ساخته است. مطمعینآ هرانسانی در این دنیایی کثیف و پر از جنایت با شنیدن چنین خبر ناگوار و وحشتناک تکان خورده و به جنایت کاران مذهبی و تندروان افراطی لعنت فرستاده اند. لعنت فرستادن به این نوع انسان ها که به نمایندگی از دین شان جنایت می کنند یقینآ به معنای لعنت فرستادن به دین و اندیشه ای شان است. به هر اندازه ای که به چنین جنایات ادامه بدهند و بخاطر تفاوت اندک و تضاد های کوچک مذهبی به کشتار هم نوعان شان بپردازند، به معنایی بدنام ساختن دین خویش انجام داده اند، گرچند همین اکنون دین مبین اسلام بخاطر جنایات هولناک انسان های دینی یکی از بدنام ترین ادیان در جامعه بشری معرفی شده است.


مسول جنایت ها و سکوت شرم آور سردمداران پشتون:
لشکر جنگهوی و افراطیان مذهبی وابسته به این گروه بی شرمانه خویش را مسول چنین جنایت هولناک معرفی کرده اند، شما در نظر داشته باشید یک انسان با کشتن انسان دیگر عذاب وجدان می گیرد و در طول عمر از کرده اش ابراز پشیمانی می کند اما دیده شده این انسان های بیخرد شادمان کرده، خویش را مسول جنایت هولناک خویش معرفی می کنند. آیا یک انسان چنین جنایت هولناک را انجام داده می تواند؟ آیا یک انسان می تواند خویش را یکی از کثیف ترین قشر جامعه معرفی کند؟ آیا انسان می تواند خویش را از وحشی ترین حیوان روی زمین ، از نوع دو پا معرفی کند؟  آیا انسان می تواند بخاطر تبلیغات چند انسان بی خرد دیگر به کشتار هم نوعان شان بپردازد؟. البته که نی . یقینآ از هرکسی یا از هر انسانی ساکن در روی کره زمین پرسیده شود که آیا یک انسان می تواند چنین جنایات هولناک را انجام بدهد، مطمعینآ پاسخ همه منفی است. اما پس اینها چیطور .......؟

متاسفانه دیده شده که این افراد متعلق به یک قشر جامعه که مشخصآ در محیط بنام پاکستان با قومی بنام پشتون با زبان بنام پشتو است ویا زندگی می کنند چنین جنایات هولناک را هم انجام میدهند و هم شادمان کنان خویش را مسئول این جنایات معرفی کنند. برایم شخصآ شرم آور است که اسمی قومی را که در آن ممکن است انسان های باخرد هم باشد نام ببرم ، اما خاموش نشستن سران این قوم ، سکوت شرم آور شان در قبال چنین جنایات و مساعد کردن شرایط به پروروش این نوع انسان های وحشی در محیط شان ، نشانی از شریک جرم بوده و همه ای شان مقصر اند. وفعالانه در چنین جنایات عظیم و هولناک نقش دارند.
ممکن است اکثر افراد قوم پشتون این نظر را داشته باشند که ما اهل این کار نیستم،  مشخصآ فلان قشر جامعه و فلان گروه مذهبی چنین جنایات را انجام می دهند. اما شما به جواب این سوال ها مانند، آیا این افراد متعلق به قوم و قبیله ای تان نیست؟  آیا این افراد در محیط شما تریبه نمی شوند؟  آیا این افراد در مدارس دینی شماو مشخصآ در مساجد شما آموزش داده نمی شوند؟  آیا شما عملا شرایط رشد این نوع انسان هارا در محیط خویش مساعد نمی سازید؟ چه پاسخی می توانید ارایه کنید.
یقینا شما در پاسخ این سوالها و سوال های از این قبیل گنگ هستید ونمی توانید پاسخ ارایه کنید، زیرا همه ای این سوال ها پاسخش مثبت است. یعنی اینها (جنایت کاران مذهبی ) یا گروه جنگهوی از شما است از عمق جامعه ای تان برخاسته اند، در محیط تان به همکاری مرتجعین و ملاهای بی خرد تان آموزش دیده و در نهایت برای جنایت از سوی شما برای قتل عام کردن یک جامعه ای که هم دین شما است. پیغمبر مشابه دارید. خدا و قران واحدی می پرستید، از شریعت واحدی پیروی می کنید ، فرستاده می شوند. برعلاوه سکوت شما ثبوت این مدعا است. پس شما همه ای تان مقصر هستید و همه ای شما بعنوان خوانخوار ترین انسان های روی زمین معرفی می شوید

نقش کشور های امپریالیستی و مرتجع بخاطر پول و منافع اقتصادی:
اگر دورنمایی جنایت و کشتار انسان های بیگناهی کویته را توسط تندرو های مذهبی در نظر بیگیریم یقینآ همه ای این جنایت ها ریشه در پول و اقتصاد دارد واز همین ناحیه منشا می گیرد. یعنی این همه انسان بیگناه صرف بخاطر پول کشته می شوند، پولی که تعداد از انسان های پست فطرت بخاطر حفظ قدرت و دخالت د رامور کشور های دیگر استفاده می کنند. مذهب و دین صحرایی اعراب یکی از راه های معقول برای مرتجعین و امپریالیست ها بخاطر دست رسی به پول و منافع مالی عظیم و یا حد اقل منابع طبیعی کشور ها می باشد.
لشکر جهنگوی از طریق آی اس آی با حمایت مالی مرتجعین عربی ایجاد شده و یقینآ ریشه در استخبارات کشور های امپریالیستی غربی نیز دارد، در حقیقت آی اس آی بدون طرح استخبارات امپریالیستی و حمایت مالی مرتجعین عربی کاری را انجام نمی دهد، اکثر گروه های افراطی مستقر در پاکستان بشمول طالبان و القاعده ریشه در آی اس آی دارند. استخبارات سیا و کشور های غربی هم طراح اصلی و هم بادار اصلی مرتجعین عربی و آی اس آی میباشد. بنابراین طرح ازکشور های امپریالیستی ، سرمایه از کشور های مرتجع عربی ، عمل از آی اس آی از طریق گروه جنگهوی وابسته به یک ملت مشخص.
از طرف دیگر انسان های عقب افتاده و نااگاه ، وابسته به مذهب می تواند سگ های خوبی برای مداخله گران و سو استفاده گران اقتصادی (امپریالیستی و ارتجاعی ) باشد، بنآ سرمایه گزاری های عظیم بخاطر تربیه این سگ ها بی دلیل نیست و این سگ ها می توانند مطابق به منافع بادار ویا صاحبش به طرف که در آن بنحوی سودی از بادارانش باشد حمله کند.

رشد افراط گرایان مذهبی و استفاده آنان بر اهداف مشخص:
تندروان مذهبی و گروه های افراطی هم روز بروز از طریق حمایت های کشور های مرتجع منطقه و کشور های امپریالیستی جهان بیشتر رشد نموده و در همه جاه و در همه مسایل جامعه بصورت وحشتناک ریشه می دوانند. ظاهرآ در شرایط کنونی مذهب تنها وسیله ای است که مردم هزاره بخاطر آن در کویته قربانی میشوند اما عقب این همه جنایات دشمنان مشخص دیگر و اهداف شومتری دیگری قرار دارد که مردم بیگناه را بخاطر سو استفاده های غیر انسانی تا رسیدن به اقتصاد و سرمایه قربانی می کنند. ونیروهای بی خرد مذهبی را در مسیر غیر انسانی مورد استفاده قرار می دهند..
علاوتا از تخریب اوضاع امنیتی بلوچستان کشور های مرتجع عربی بخصوص و کشور های غربی امپریالیستی در کل سود می برند، هرقدر اوضاع امنیتی در بلوچستان بد شود حدو خدود رژیم ایران نیز تحت تاثیر آن قرار می گیرد، رسانیدن ناامنی ها تابه دروازه های رژیم ایران از جمله تلاش های کشور های غربی امپریالیستی در کل و کشور های مرتجع عربی بخصوص میباشد. بنابراین ناامن ساختن بلوچستان به معنای ناامن ساختن بلوچستان ایران است. مسلح ساختن بلوچ های پاکستان به معنای مسلح ساختن بلوچ های ایران است. و درنهایت جدای بلوچستان از پاکستان به معنای جدای بلوچ های ایران نیز هست.

یقینآ یکی از اهداف اصلی این جنایات ها فعال ساختن حس آزادی خواهی در افگار مردم بلوچ نیز است، با تعریف کردن بلوچ ها به یک ملت تحت ستم می توانند هم حس آزادی خواهی وهم گروه های کوچک آزادی خواه دیگر را بهدف بلوچستان مستقل بوجود بیاورند. آزاد سازی بلوچستان به معنای ضعیف ساختن حکومت ایران است. گرچند دولت مرتجع پاکستان نیز از این ناحیه آسیب می بیند، اما آسیب دیدن این کشور برای حمایت گران اش مهم نیست ، مهم این است که حلقه ای محاصره را بر علیه رژیم ایران تنگ تر ساخته و به هر نوعی شرایط امنیتی ایران را تخریب و یا حداقل جلو پیشرفت سریع ایران را چه در امور داخلی ایران و چه در امورمنطقه بیگیرند.
مهمتر از همه ناامن ساختن منطقه مانع تجارت منطقه ای ایران می شود، ایران باروبرو بودن تحریم های اقتصادی از سوی غرب مرز های شرقی مسیری خوبی برای انتقال اموال اش به خارج می باشد. صادرات از این بنادر می تواند سودی زیادی را نصیب جمهوری اسلامی نمایید. بنآ این مسیر برای جمهوری اسلامی از اهمیت خاصی برخوردار است. شما در نظر داشته باشید تنها با مسلح ساختن گروه افراطی جنگهوی در ساحه بلوچستان همه شیعیان پاکستان را از سفر به ایران محروم ساخته اند. چند سال قبل کاروان های زیارتی جمعیت چندین میلیونی شیعیان پاکستان سودی خوبی را نصیب جمهوری اسلامی می کرد. که حال اکثر شیعیان بخاطر ناامن بودن راه های مواصلاتی و تهدید تندروان مذهبی از سفرهای خویش بازمانده اند. این مثال می تواند یک مثال برجسته باشد از سود ناامن ساختن بلوچستان.

شبکه های تلویزیونی افراط گراین مذهبی شیعه و سنی :
دو شبکه تلویزیونی بنام های نور و اهلبیت که از کشور های غربی نشرات می کنند بصورت گسترده نقاط ضعف سردمداران دین خویش را برملا می کنند. این شبکه ها طرفین هرکدام رهبران دین اسلام بخصوص خلفای راشدین را ناحق خطاب نموده ، یکی از این شبکه ها از خلیفه اول ، دوم و سوم دفاع می کند ودیگرش از خلیفه چهارم و امامت دفاع می کند. رویش اسلامیزم همدیگر را زیر سوال برده در کل این دو شبکه بجز از یاوه گویی و سخنانان دروغین کاری مثبتی انجام نداده و نمی دهند.
فعلآ یکی از کارهای را که می توان انجام داد این است که همه ای مردم هزاره برعلیه شبکه های تلویزیونی افراط گرایان مذهبی که به این موضوعات بصورت گسترده دامن می زنند شکایت نمایند. یکی از همین شبکه ها شبکه اهلبیت است که بوسیله ای ملا یاری پیش برده می شود. ممکن است یاوه گویی های ملا یاری یکی از عاملین این جنایت ها باشد. بنابراین مردم هزاره در سرتاسر جهان با حضور در نمایندگی پولیس انترپول برعلیه این شبکه شکایت نمایند. تا جلو چتیات و یاوه گویی این ملای احمق و خود فروخته گرفته شود.
علاوتآ یک شبکه ای دیگر بنام نور توسط افراطیون مذهبی در تقابل با شبکه کثیف اهلبیت برنامه های مزخرف مشابه را نشر می کند. این شبکه ظاهرا خویش را نماینده فرقه ای اهل تسنن مینامد وبرعیله شاخه دیگر اسلام یعنی فرقه جعفری یاوه گویی می کند. برعلاوه کشور های غربی بنا به قوانین حمایت از آزادی بیان اجازه فعالیت به این شبکه ها را داده اند ، اما یقینآ اگر هزاران فرد برعلیه این شبکه ها شکایت کنند نتیجه مثبت خواهد بود.

 سخن پایانی 
     در آخر چگونه این انسان های بیگناه را از این شرایط گیرمانده و از مرگ حتمی نجات داد، یقینا دولت پاکستان عاجز تر از آن است که امنیت مردم بیگناهی مثل کویته را بیگیرد ، واقعیت این است که ارتش و نیروهای امنیتی دولت مزدور پاکستان در قبال امنیت خویش ناکام اند چه رسد به تامین امنیت مردم بیگناه ، گرچند اداره استخبارات خودش مخفیانه در چنین جنایت نقش دارد ، اما حقیقت این است که این اداره ها هریکی در مسیری مشخصی از سوی با داران مورد استفاده قرار می گیرند. بنابراین به جواب سوالی اینکه چگونه از این بحران کنونی گیرمانده نجات پیدا کرد؟ پاسخی وجود ندارد وتا حال همه تلاش ها بی نتیجه مانده است. بنابراین ارایه پاسخ برای حل مشکل و نجات جان بیگناهان کاریست دشوار.

سکوت دوامدار هم نمی تواند از جنایت آتی جلوگری نمایید. اعتراض به سطح جهانی هم در کل نتیجه نداشته و حتا سیاست مداران غربی به این جنایت ها اصلا اهمیت نمی دهند. زیرا در پشت صحنه این جنایات همه ای شان بنحوی نقش دارند. از طرف دیگر سیاست مداران روز به شیوه ای امپریالیستی و ارتجاعی مصروف خورد برد و حیف و میل پول و دارای های عامه اند. از طرف دیگر در تلاش دست یافتن به سرمایه های هنگفت کشور های دیگر اند که همین جنایات به شکلی از اشکال به افگار اقتصادی سردمداران امپریالیستی و ارتجاعی ربط دارد.
نامه ارسال شده ای شاعران برجسته ای جهان به رهبران سیاسی جهان که بیشتر به اقتصاد و پول ومنابع همسان مالی وابسته بوده وهرقدمی را بهدف رسیدن به سرمایه عظیم و دست یافتن به منابع عظیم زیر زمینی و تسخیر جهان از طریق تسلط یافتن برمنابع طبیعی و نقش آفرینی نمودن در مسایل جهانی برمی دارند ،نیز ارزش ندارد. زیرا در نزد سیاست مداران امروز (امپریالیستی و ارتجاعی) انسانیت بندرت بی ارزش تر از اقتصاد است. این سیاست مداران هرکاری را بخاطر تسلط یافتن به سرمایه انجام می دهند ولی هیچ کاری را بخاطری انسانیت انجام نمی دهند، این یک حقیقت است.