۱۳۹۲ فروردین ۱۲, دوشنبه

اسرار نهفته ای چهل خانه

نویسنده: حیات الله مهریار 

کودکی بیش نبودم، وقتی به مسجد می رفتم و در آنجا مرحوم محمد موسی سخنانی را در باب چهل خانه برای مان قصه میکرد. در آن روزگار تصویر چهل خانه را در ذهنم مجسم میکردم و آروز داشتم که کاش حالا نیز قریه ما چهل خانه میبود و همانند آنها چهل دمبوره میداشتیم و یک دمبوره دیگر را برای مهمان مان. آنوقت تصویری که از چهل خانه داشتم فقط جمع و جماعت و زندگی صمیمیت آنان در کنار هم برایم با ارزش بود. حالا که حدود بیست سال از آن روز میگذرد و گاهگدار زندگی طوری رقم خورده است که از آن دیار دور باشم و مدت سه سال میشود که دیگر به آنجا قدم نگذاشته ام و تصویر که امروز از آنجا دارم فقط چند خانه ای است که بدون صاحب باقی مانده است. خانه های که زحمت های زیادی کشیدند و رنگ و روغن های رنگارنگ و تصویر های منقش دیوار های داخل آنرا نمودند در ذهنم مرور میشود. حالا فکر میکنم که در روز های اخیر ما هم نزدیک به چهل خانه شده بودیم ولی تفاوت ما در این بود که چهل دمبوره نداشتیم و در این زمان دمبوره جرم شمرده میشد. جرم از نوع افرادی دینی اش که سخت تحت فشار قرار میداد. در این اواخر که آن فضای کور و بسته جایش را برای مدنیت و همپذیری در میان مردم باز کرده است متاسفانه همه به شهر ها سرازیر شده اند و آن آروزی چهل خانه شدن را از ما ربوده.


اسراری که در چل خانه نهفته بود مدام در ذهنم می آمد تا اینکه توانستم بار دیگر از پدرم جویایی احوال شوم و سخنان مرحوم استا موسی را از زبان پدرم بشنوم. پدرم در همان قریه مزار چشم به جهان گشوده است. به گفته ای او پدر و پدر کلانش نیز در آن قریه زندگی کرده است. پدرم از زبان دیگران طبق معمول روایاتی را در باب چهل خانه تا بحال سینه به سینه آنرا به نسل های بعد از خود انتقال داده است و برایم چنین گفت: در زمانه های خیلی قدیم که تاریخ آنرا نمیتوان مشخص کرد آن طوری بزرگان ما برای ما قصه نموده اند در قریه مزار مکلی- میرآدینه امروزی در سر تپه چهل خانه زندگی میکرده اند. آنان چهل و یک دمبوره داشته اند که چهل آن مربوط به خانه ها و یک دمبوره آن مخصوص مهمان بوده است. این چهل خانه چهل سک داشته اند که از خانه های شان پاسبانی میکرده اند. این چهل خانه از اتحاد و هماهنگی لازم در میان شان برخوردار بوده اند. در روز های بیکاری روبروی قریه به کوهی کوچک که نام دیبه چاروق که امروز بنام کوه خاکی نیز یاد میگردد با کمان های شاخی شان تیر می زده اند و بیشتر سرگرمی شان نیز همان تیرو کمان بوده است. بعد از سالهای دور و دراز این قریه به یکباره گی منقرض شده و همه شان پراگنده و یا نابود میشوند. خانه های شان به اثر بارندگی های زیاد ویران میگردد و تا به امروز که در ظاهر اگر ببینی هیچ اثری باقی نمانده است.


سخنانی پدرم همانند سخنان مرحوم استا موسی به طور مشابه سینه به سینه تا بحال انتقال یافته است. در سالهای قدیم وقتی در سر همان تپه بازی میکردیم با استخوانهای سر میخوردیم که همه میگفتند استخوانهای مردم چهل خانه است. ما هم فقط به قبولی آن اکتفا میکردیم بدون آنکه دقیقتر از آن جویای احوال شویم. حدودا سالها 1379 بود که استا موسی و غلام سخی در آنجا برای اعمار خانه به کندن گیل پرداختند. اما از زیر خروار های خاک دیوار های نمایان شد که نمایانگر از پایسنگ خانه را می نمود. آنطرف تر در دل کوه نیز سنگ های بصورت منظم بالای هم چیده شده نمایان شد که از آن سنگ ها غلام سخی برای ساخت خانه اش کار گرفت و بعضی های شان هنوز هم بطور مستحکم پا برجا است. در همان دل کوه غاری هویدا گردید و چند بار مصمم شدند که داخل آن بروند و جزئیات را آگاه شوند. ولی نبود وسایل مجهز و ممناعت بعضی افراد باعث شد که از رفتن داخل آن صرف نظر کنند. 

حدود صد متر بالاتر از آن نزدیک به خانه معلم بختیاری نیز کوزه ای یافت گردیده بود که داخل خاکستر و یا به گفته بعضی ها طلایی کشته یافت گردید. ولی آگاهی نداشتن آنها باعث شد تا آنرا در میان خاک ها خالی کرده و از آن اندک استفاده ای نبردند. حالا در ذهنم سوالهای زیادی خلق میگردد. خصوصا از وقتی که از زیر خاک و کنار کوه دیوار ها که نماد از تعمیر را میرساند برایم آشکار گردید. در همان زمان همه میگفتند که در چهل خانه سری نهفته است که هنوز هویدا نگردیده است. آن قصه های افسانه وار که از استا موسی و پدرم می شنیدم امروز به واقعیت تبدیل شده است. با توجه به اینکه مستنداتی از چهل خانه هویدا گردید در اینجا چند نکته قابل تامل میباشد:
نخست: موجودیت چهل خانه با توجه به آثاری که از آن یافت گردیده است میتواند این مردم را به گذشته های بسیار دور پیوند دهد.
دو دیگر: همانطوریکه ادبیات عامیانه یا شفاهی سینه به سینه نسل اندر نسل انتقال می یابد و به اثر نبود نویسنده ومورخ نگار باعث شده است که تاریخ این چهل خانه در دل خاک نهفته بماند و به صورت شفاهی تا به امروز برسد.
سه دیگر: داشته های عجیب چهل خانه که با چهل و یک دمبوره و چهل سک را به همراه داشته اند نکته قابل تامل میباشد. با توجه به آن دمبوره را میتوان به فرهنگ بومی این مرز و بوم نسبت داد.
چهارم: ساکن شدن مردم این قریه بعد از سالهای که برای شان مشخص نیست و انقراض تاریخ چهل خانه به یک تحقیق باستان شناسی نیاز است که بسیاری از مسایل تا حال برای مردم مبهم باقی مانده است.
پنجم: اینکه چرا در این قریه فقط چهل خانه زندگی می کرده اند سری است که باید تحقیق صورت گیرد تا آن راز های نهفته آن یافت گردد.


به عنوان نکته پایانی میخواهم بگویم که مردم ما از دوران های بسیار دور که نمیتوان تاریخ آنرا بصورت دقیق مشخص کرد با همان فرهنگ ناب شان و علاقه ای وافر به هنر و هنرمند زیسته اند و این آثار نشان از قدامت آنان را به اثبات می رساند. از سویی هم در قدیم زر و زیورات را در داخل کوزه نگهداری میکرده اند امکان این وجود دارد که گنج نهفته ای در آنجا وجود داشته باشد. همچنان امکان آثار گرانبهای در آنجا نیز قابل حس است که نیاز به باستان شناسی میباشد. امیدوارم که نسل نوین به این مسئله مهم پی برده و زمینه فراهم گردد که بتوان در مورد آن بصورت جدی تحقیق نمایند.


۱ نظر: