۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

مالستان؛ بومی در اعماق دره های سرسبز

 نویسنده: مهدی عبادی/زرتشت.

عناوین: پیشگفتار ؛ جغرافیای طبیعی ؛ جفرافیای مردمی ؛ فرهنگ( ازدواج، اعیاد، فدیه نوروزی، چارده پال، موسیقی، مکتب ملایی،  تقدس گرایی و خرافه پرستی) نتیجه گیری)   بخش اوّل


پیشگفتار

در نوشته حاضر، نگارنده سعی کرده است مالستان را به عنوان جزئی در عین حال مستقل از کل در نظر بگیرد. به این معنا که مالستان قبل از همه، شهرستانی است به لحاظ تقسیمات ارضی و جفرافیای افغانستان؛ مربوط به یکی از ولایت کشور به نام ولایت غزنی. منظور از جزء مستقل، بطور آشکار به این معناست که در اینجا سعی به عمل آمده است تا شهرستان مالستان را به لحاظ تعریف از لحاظ موضوع، یک جفرافیای مستقل در نظر بگیرد که در آن فرهنگ ها، هنجارها، سنت ها و باورها، گویی بطور شگفت انگیز ظهور و سیر تکاملی خودش را در پهنه آن پیموده است. هرچند خیلی از این سنت ها و فرهنگ ها، در بسا موارد تبار یکسان دارند که گاهی متعلق به یک ملیت خاص، جفرافیای خاص و فرهنگ خاص می شود و از طرفی در بسا موارد، خصیصه مشترک فرهنگی ملیت های دیگر را نیز در بر می گیرد. در عین حال، نویسنده کاری نه یک تحقیق تاریخی یا میدانی، بلکه خود آنچه را دیده و در آن محل بزرگ شده است را انجام داده است.
بیشتر گفته ها، واقعیت هایی است که در قالب روایت بیان شده است. در کنار این، صرف می توانم بگویم این قلم برای درک و تعریف بهتر و خوب تر این شیوه را پسندیده است. واژه جزء را هم از آنجایی به زبان آوردم که طبعیتاً فرهنگ، هنجارها و سنت ها در گستره خاصی جفرافیایی تعریف می شوند. از سویی، این فرهنگ ها می تواند از مرز یک شهرستان نیز فراتر برود و بسیاری از اجزای آن، بصورت جز به جز در هر منطقه و شهرستانی تبارز کرده باشد. مثلاً بدیهی است که بسیاری از عناصر فرهنگی شهرستان مالستان اشتراک همه جانبه با فرهنگ های سایر شهرستان ها  ولایت های کشور داشته باشد که در این صورت می توانیم بگوییم این فرهنگ ها و سنت ها تنها مربوط به شهرستان کوچکی مالستان نبوده و با اکثر جزئیات قلمرو جفرافیایی بیشتری را در بر می گیرد. با این همه، لازم به تذکر می دانم که در کنار درک و تعریف بهتر از جفرافیا، فرهنگ و سنت ها، در قضاوت این امر، کدام دلیل و منظور خاص در کار نیست؛ بلکه آنچه هست، موضوعی است با سبک نوشتاری ساده، رئالیستی و گهگاهی با چاشنی یی از توصیف و تخیل پردازی و اضافه گویی ها؛ اما با سبک و ساختار خاص و مربوط به خودش.

جفرافیای طبیعی

 شهرستان مالستان سرزمینی است در اعماق یک دره چند جانبه و نسبتاً عمیق. وقتی در اولین بار چشم به دنیا بازکنیم و یکبار با دقت به طرف بالا نگاه بیندازیم، انگار آسمان سر به نوک کوه ها می ساید. هرگاه از فراز کوه ها به پایین نگاه کنی، دره های مخوفی به چشم می رود که اکثراً از نقطه وسط آن رودخانه ای پر از آب در حال جریان است. در میان این دره ای به تمام معنا واقعی، گاهاً آبها با سراشیب تند، هیجانی در پیچ و خم آن پدید می آورد. اگر یکبار موقعیت خود را بر فراز کوه شینه ده فرض کنیم، دره ای را خواهیم دید شبیه به ستاره که با سه ضلع تیره سبز، از آسمان، لای کوه ها افتاده باشد: با عمق زیاد که در میان این رگه های خزه مانند و سه ضلعی، درختان در اکثر ساعات روز زیرامواجی از بادها در جنب و خروشند. سه ضلع این ستاره سبز تیره را خانه هایی اکثراً گِلی با سقف های ساده ای چوبی و پرچال هایی از جنس خار و خس وحشی پوشانده است که با حفظ فاصله های معین، امتداد روستاها را تشکیل داده است. این منظره بخصوص موقعی با تمام جزئیاتش قابل رویت است که آفتاب دهکده در حال طلوع است و نسیم خنک صبحگاهی دود و بخار کچ و معوج تنورهای چوبی و بخاری های حلبی را تا فراز کوه ها بلند می کند. البته رگه های خزه مانند سه ضلعی زمانی واقعی تر به نظر می رسند که آفتاب تابستانی در نقطه وسطی طلوع گاه و مغرب در حال درخشش است.
سه ضلع این ستاره سبز، سه دره است که از یکسو وسعت جفرافیای مالستان را نشان می دهد و از سوی دیگر شکلی که به ندرت در تصور می گنجد. مرکز این سه ضلع سبز رنگ، بازار شنیده است. ضلعی از ستاره که تقریباً شمال این شهرستان را می سازد، روستاهایی از قبل نوده، مکنک، داله، الم بلخسان، ضلعی که قسمت غرب این جغرافیا را تعیین می کند، روستاهایی تنگی، کهنه، تلخک، لعلچک تا آخرین نقطه ای آن که به شیرداغ و پشی شهرستان جاغوری از استقامت غرب ختم می شود. و سرانجام ضلع سومی آن عموماً حکم دروازه این شهرستان را دارد که با این حساب تنگه ای بدولوم دروازه ورودی آن را تشکیل می دهد و در لحظه های ورود، بر چهره ای هر عابر و مسافری خسته از کوتل ها و قشلاق ها خنده می افشاند و رایحه مطبوع پیچک افشان ها و لاله های کوهی اش، سوزناک ترین عطش عطوفت را بر قلب و اندیشه عابرین و مسافرین خسته از راه، می کارد.

 فصول سال

خصوصیات طبیعی این شهرستان زیبا، در هر فصلی از سال، خصوصیات خود را دارد:

بهار:

 مالستان شهرستانی است در میان انبوهی از کوه های بلند و مرتفع. این رشته کوه ها، با دامنه های کوتاه و دراز مجموعه ای بهم پیوسطه ای از یک مناظر زیبای طبیعی را می سازد. اما خطی از کوه ها که مرز این شهرستان را از سایر شهرستان های ولایت غزنی جدا کرده است، با نوک های سوزنی و قله های بلندی است که قریب نصفی از ماه های سال را پوشیده از برف هستند. از نگاه دیگر، این رشته کوه های بلند بالا و سر به فکلک، همچون دیواره ای است که حکم دستان یک مادر مهربان را دارد. این دستان مهربان، تمام قریه ها و محلات این شهرستان را در آغوش کشیده و مرز مشخصی برای زندگی آفریده است. بطور مثال به بلند ترین و تاریخی ترین قله های شهرستان مالستان می توان به برکه های «بدور»، «بلند ناله»، «برکه های مکنک» و صدها قله ها و برکه های سر به فکلک دیگر اشاره کرد.
هرچند وجود این کوه وسعت و پهنای این شهرستان را محدود کرده است؛ اما سراسر زیبایی و مهربانی است. در فصل زمستان، زیر بارش زیاد برف، لباس های ضخیمی از برف می پوشند و در فصل بهار، اکثراً با خیزش آبشارها و چشمه ها، از هر کنج و کنار صخره ها و سنگ ها پایین می ریزند و در خط جریان شان، رودهای خروشانی را به وجود می آورند. بخصوص هنگامی که ابرهای تیره باران زا بر فضای بیکران آسمان با نیروهای بادها در نطقه های دواری می چرخند و بعد چنان می گریند که زمین، برای مدت های زیاد از عطش سوزناک تابستانی، از برکت این اشک ها حس نجات بخشی می گیرند.
بهار در یک معنا طراوت و سرزندگی است. در این فصل سبزه ها سر از زیر خاک بیرون می آورند، لاله های کوهی(سغری، جوغاز و قافلی) می رویند و در ظرف چند روز، به اندازه ای رشد و نمو می گیرند که هرگاه یکبار از دامنه های کوه عبور کنیم، رایحه مطبوع و مشحون آن، سحر انگیز ترین عطر بهار را بر دل و دماغ آدم می افشاند. و در کنار هر صخره ای، آبشاری در حال فوران است و هر آن نسیم گوارای بهار را با نم نم ریز آبشارها به رخ آدم می زند، چمن زارها که با گذشت هر روز شگوفا تر می گردند، چنان وسوسه انگیز و خیالی به نظر می رسد که یکبار وجود مان آروزی فنای محض را در متن آن همه زیبایی می کند. اما روی هم رفته بارش باران ها به دلیل شرایط اقلیمی این شهرستان، عمر طولانی یی نداشته و هر سال با تفاوت اندکی از بارندگی روبرو است.
فصل بهار؛ آغاز کار تمام مردمان دهکده است که اکثری قریب به کل آن، شغل و پیشه ای کشاورزی و دامداری دارند. دهقان با یوغ های دست ساخته و نرگاوهای سرمست، وارد بیشه زارها و کشت زارها می شوند و به کار شخم و کشت شفتل می پردازند.
از جمله کارهای خاص دیگر، بیده کندن است که به گویش محلی می شود: بیده کنده.
از آنجایی که مالداری از مهم ترین وجهه زندگی اقتصادی مردم شهرستان مالستان است، در اواخر ماه بهار (عموما ماه جوزا) مردمان دهکده هر کدام به تناسب املاکی که در اختیار دارند، به کندن بیده مشغول می شوند. بیده که عموماً گیاهان مختلف کوهی و خود رشد را در بر می گیرد، به وسیله داس های تیز مردمان درو و سپس دسته بندی شده، برای چند روز متوالی به همان حالت در کوه ها می ماند و بعد در مواقع مناسب با ابزار ویژه اش: گیازچو و یا پشتره، به خانه ها حمل می گردد.
بیده در حقیقت ذغیره غذایی گوسفندان برای زمستان است. زمستان تقریباً طولانی و صعب. از جلوه های این کار، یکی آشار دهی است. جمعی از مردمان دهکده رضایت مندانه صرف به خاطر کمک و همکاری که در عین حال از مهم ترین فرهنگ حیات اجتماعی آنهاست، در انجام کار و امورات یکدیگر سهم می گیرند. ماست درون ظرف های المونیمی، آب های زلال و گورای چشمی نان فطیرهای چرب و داغ شده در آتش تنورهای گلی، از خوشایندترین غذاهایی است که بیده کندن از آن استفاده می کنند.
همچنان قوریغ کندن از دیگر نمونه کارها و تلاش های و رکن اساسی زندگی مردمان است. به لحاظ کمبود امکانات (نبود برق و گاز) مردم ناگزیراند مواد سوخت شان را در طول سال از کوه ها فراهم کنند. گرچه یک مقدار از این مواد از شاخه های درختان فراهم می گردد، ولی این مقدار خیلی ناچیز است و نمی تواند به تنهایی کفایت کند.
قوریغ کندن نیز همانند کار بیده کندن است. ابتدا بخش های از کوه ها که با حدود مشخص از این قریه تا قریه دیگر، معلوم و معین شده است، به صورت قرعه تقسیم بندی شده و بعد هر گروه دسته جمعی به کندن بوته های خودروی کوهی می پردازند. این مقدار هیزم عموماً مواد سوخت زمستان را فراهم می کند.
قوریغ عموماً در دو فصل سال تقسیم می گردد: اول بهار و اواخر خزان. و قوریغ نیز هماننده بیده، یا بواسطه گیاز به خانه ها حمل می گردد و یا هم بواسط پشتره که فقط می تواند از عهده مردان قوی الهیکل بر بیاید.

تابستان: 

 لاله های بهاری با عطر مطبوع، آبشارها و چشمه های زلال و امیدبخش، پرستوهای مهاجر و از راه رسیده دمن های گرم، کبک های غزلخوان دره ها و قشلاق ها، رعد و برق آسمان و ترنم نویدبخش آن، چادر نحیف و سبزگون طبعیت با عطری از علف های نو رسته... از یکسو و فصل کار و کشت از سوی دیگر، همه دست به دست هم داده و عمر بهار را چنان کوتاه و مختصر می نماید که مردم همه مثل تشنه های عطش زده بهار دیگر را می کنند. بهار زود می گذرد و کشت زارها آوائل روزهای جوانی را با خوشه های لطیف گندم، گل های خوشبوی و نیلی رنگ رشقه ها و عصرهای خوش رایحه ای گل های شفتل، اعلام می کنند.
شهرستان مالستان تابستان زیبایی دارد. تابستانهایش هرچند طراوت بهار را دیگر از کف داده است؛ اما سبزه های به اندازه کافی رشد و نمو می کند، درختان با شاخه هایی آکنده از برگ های سبز تیره، در اکثر اوقات روز سایبانی طبیعی را در هر نقطه و کنار مزرعه و راهرو های عمومی به روی عابرین و مردمانش هموار می کند. در این فصل، اکثراً مردمان سخت مشغول کار در زراعت شان هستند. رشقه ها رفته رفته گل می کنند و فصل درو آن فرا می رسد، گندم ها با نزدیک شدن به برج دوم تابستان، هر روز زیر شعاع «پخته تابان» رنگ عوض می کنند و چمن زارها که دیگر علف هایش به اندازه نیم قد انسان رشد کرده است، زیر داس های دهاقین بریده و سپس بوسیله ساتورهای آهنگری خرد و خمیر می گردند و آذوقه فصل های سختی حیوانات را می سازند که در فصل زمستان در انتظار آن است.
یکی از سنت های دیرینه این شهرستان، روحیه همکاری و تعاون در کارهای جمعی میان افراد آن است. مثلاً در موقع درو و محصول برداری رشقه و یا گندم، فرد صاحب کار یکی چند نفر از دوستان و هم آغیلی های خود را به عنوان «آشار» دعوت به همکاری می کند. افرادی که از سوی صاحب کار دعوت به همکاری شده اند، با کمال میل با نیت همکاری دعوت او را پذیرفته و در ساعات اول صبح داس و ساتورهای شان را سر شانه می اندازند و به همکاری می پردازند. نمونه زیبایی از فرهنگ آشار، یکی تهیه و ترتیباتی است که از سوی فرد صاحب کار گرفته می شود. در این روز اکثراً آشارها با غذای سنتی و قریب مخصوص آشارها پذیرایی می گردند. این غذاهای سنتی عبارت از تِکی، قورتی، نان بوته و ملیده آشار است. غذاهای نامبرده ارزش والایی در نزد مردم دارند. از این رو رهگذران افتخار خود می دانند تا در مجلس آشارها دعوت و یا بدون دعوت شرکت کنند وغذای آشار را بخورند.
اکثراً در حین کار- فرض کنیم آشارها مصروف درو گندم زیرنور فروزنده آفتاب اسد یا سنبله است- یک نفر از بین آشار بلند شده، دست دو طرف سر می برد: « علی و الله دوست .... و مولا دوست...» گویی صدا به اندازه ای بلند، شیوا و رسا است که پژواک آن بر رخ درخت ها و کوه های اطراف دهکده غوغایی به پا می کند. صداها چنان می پیچد که اکثر مردمان دهکده آن را می شنوند. این رسم در فرهنگ مردم به نام «الله دوست» یاد می شود که تاریخ پیدایش و رواج آن، زمان طولانی را در بر می گیرد. این سنت از عمومیت در میان مردم برخوردار بوده که طی سالهای اخیر بنا به دلائلی خاصی از جمله وارد شدن ماشین های زراعتی به جای داس، چپر (به گوش محلی یعنی چپار) و قلبه های دستی و گاوی، کمرنگ شده است.
شهرستان مالستان اقلیم سردسیر داشته از این رو، محصولات عمده کشاورزی آن محدود و منحصر به چند قلم زراعتی می شود. از جمله زراعت هایی که در زمین های آن امکان پذیر است، گندم، باقولی، جو و کچالو است. همچنان سایر حبوبات که به شکل رواجی کشت و زرع می گردد. به همین قسم درختان مثمر آن اکثراً سیب است که در مقابل سرما، نسبت به درختان مثمر دیگر، از مقاومت بیشتری برخوردار است. در کنار درخت سیب، زردآلو، شفتالو، توت و گیلاس نیز کشت می گردد. درختان غیر مثمر آن، خیلی بیشتر است. صرف وجود همین درختان چنار، بید، سرنگو و سایر جنگلات است که میانه عمیق دره ها را با رشته تارهای خزه مانند پوشانده است و چنان زیباست گویی که «سرزمین آفتاب تابان» در معنای دیگرش است.

خزان:  

چنانچه تذکر داده شد، شهرستان مالستان به سبب اینکه خصوصیات اقلیمی خاص دارد، فصل های سال آن تا اندازه زیاد از هم متمائز است.
اولین نشانه خزان؛ کوتاه شدن قوس های خورشید است. روزها آفتاب دیرتر طلوع می کند و بعد از ظهرها زودتر غروب می کند. همزمان با این تغییرات، بادهای سرد، هر روز وقت و ناوقت می وزد، پوست مردمانش تیره تر و ضخیم تر می گردد، با گذشت هر روز، برگ های نحیف و لطیف بید ها و چنارها در نهیب بادهای سرد، رنگ و شمائل از کف می دهند، شاخه های اکثراً پهن و وسوسه انگیز آن کم کم آمادگی خواب زمستانی را می گیرند، سایه بان های طبیعی لخت و عریان در مقابل شعاع کمسوی آفتاب قد فرسایی می کنند، مورچه ها از جمع آوری و تدارک انبار زمستانی و فصل مشقت شان دست از فعالیت می کشند، موش ها که به اندازه کافی کوده و بیده جمع آوری کرده، سر به تاریکی خانه های شان فرو می برند و امید روزهای بهار را از سر آغاز می کنند، دهاقین و زارعین نیز محصولات شان را با سرعت عمل زیاد جمع آوری کرده و به کردهای گلی و آهنی و انبارخانه ها، انبار می کنند.
همزمان با شروع فصل خزان، پرنده های مهاجر دوباره عزیمت ترک خانه های شان می کنند، کلاغ ها که چند مشت گندم و جو را از زمین های در حال زرع دزدیده اند، می روند لای صخره ها و کوه ها می کارند وبعد خود شان برای مدت های زیادی ناپدید می گردند.
همچنان فصل خزان، آغاز کشت و کار دوباره است. دهقان ها با یوغ و اسپار-آهن های قدیمی و دست ساخته صنعت گران دهکده، به سراغ زمین های شان می روند و زمین ها را شخم زده و کشت شان را به پایان می رسانند.
در این فصل، که دامنه محدود بیشه زارها دیگر لخت مادرزاد شده اند، منظره قشلاق ها و دره ها رنگ دیگری به خود می گیرد. هرچند هر فصل به حکم طبیعت، دارای زیبایی منحصر به خودش است؛ اما تا جایی که روزها و شب ها خشن می گردد، کمی افسردگی می آورد. درختان اسیر در دست بادهای سرد و سهمناک خزان، امیدوارانه به طلوع و غروب روزها چشم می دوزند، مرکب های بارکش آذوقه، برای بارکشی آماده می گردند و به این ترتیب تهیه و تدارک زمستانی تا اندازه ای تکمیل می گردد.

زمستان:  

هنوز محدوده زمانی خزان به پایان نمی رسد که فصل زمستان شروع می شود. این فصل، در تعریف وجودی خود، فقط با باریدن برف و باران و سرد شدن هوا معنا می گیرد. به همین دلیل است که در مناطق سردسیر بخصوص شهرستان مالستان، زمستان معنایی مشخص تر و سنگین تر به خود می گیرد.
هرچند آغاز فصل زمستان با باریدن باران توأم با برف و گاهی برف خالص است؛ اما حس خوشی نمی بخشد. شاید عمده ترین دلیل آن، سردی بیش از اندازه آن است. تا اینکه مشقت های زمستانی رفته رفته با نوید بهار خوش آیند و قابل قبول می گردد.
آنچه از مالستان خاطره ای همچون آینه قدنما تمام وقت جلو خواب و بیداری ام دارم، زمستان قشنگی دارد. کوه ها و قله های سر به فلک آن، مکانی مناسبی برای تجمع برف است. هرگاه از فراز کوهی نه چندان بلند منظره اطراف مان را مشاهده کنیم، کوه ها، درده ها و راغ ها چونان تخم مرغی به نظر می رسد که به دلیل خشم ماکیان، شکل هندسی اش را از دست داده باشد. در موقعی که «تربرف» ها با دانه بزرگ از آسمان فرو می ریزد، درختان ها پر از برف می گردد، شاخه های درختان قد خم می کنند و چنان به نظر می رسد که لباس پر صلابت فصل برگ ها را بر تن کرده باشد. میزان بارش برف، به مقایسه چند دهه قبل، تا اندازه ای کاهش یافته است. در حالی که تاریخ زمستان های گذشته، واقعیتی را بازگو می کند که در آن، راه های قابل عبور و مرور مردمان دهکده، از شدت ریزش زیاد برف، شکل یک تونل واقعی را بخود می گرفته است. ضخامت برف در آن زمان از اندازه یک قد انسان معمولی بزرگتر بوده است. بدیهی است که در چنین وضعیتی، اکثراً اقوام و دوستان به نسبت اینکه راه ها بسته و مسدود است، برای مدت های طولانی از یگدیگر بی خبر اند.  
فصل سرد زمستان در متن زندگی اجتماعی و فردی مردمانش، فرهنگی خاصی را بوجود آورده است. پیرمرد ها اکثراً در مکان های آرام و تقریباً مخصوص مثلاً پیتو، مسجدهای زمستانی که با بخاری و تنورهای چوبی و ذغالی گرم می شوند و... جمع شده و به افسانه گویی، شعرخوانی و نعد خوانی می پردازند، دخترخانم های جوان و غرق در رؤیاهای جوانی، به کارهای هنری مثلاً خامک دوزی ها می پردازند و برای جفت آینده شان، تدارک تحفه های عشق در نظر می گیرند، پیرزن ها اکثراً با کارهای رشته گری پشم های گوسفند وبز خود را سرگرم می کنند، مردها کمان بازی می کنند و پسرهای خرد و نوجوان به برف بازی، آدمک سازی، اسکی و بعضی سرگرمی های سنتی دیگر سر شان را مصروف می سازند. اینها همه جزئی از فعالیت های زمستان مالستانی هاست که در ادبیات من، در قالب یک فرهنگ زیبا جا می گیرد.
برف زمستان عموماً دو نوع است. نوع اول به نام «خشک برف» یاد می گردد. خشک برف نصف اول این فصل را می بارد که شاید به دلیل سردی هوا است. واضح است که اسم خشک را به خاطری بالای اسم برف اضافه کرده اند که یخ، سبک و بی کمترین آب و رطوبت است. اگر خود را لخت در مکانی زیر بارش خشک برف تصور می کنیم، احساس خواهیم کرد دانه های زمخت آن چونان سوزنی برنده به تن و جان ما فرو می رود.
نوع دوم برف؛ به نام «تر برف» یاد می گردد. «تر» کلمه است مترادف به رطوبت و چیزی که حاوی آب باشد. این برف بیشتر در نیمه دوم فصل زمستان می بارد. با دانه های بزرگ و پهن که آرام رام از آسمان پر از ابرهای تیره و خاص به زمین می ریزد. تا اینکه با نزدیک شدن به فصل بهار«نوروز» این برف با دانه های باران همراه می شود و تا اندازه زیاد سنگین و پر آب است. از این رو آن را تربرف نامیده اند. شروع باریدن تربرف، نوید تازه ای است برای مردمانی که بی صبرانه انتظار بهار زیبا و پر از رؤیا و خاطره سالهای گذشته را همه روزه در فکر شان مرور داده اند. هرگاه رعدی از کناره آسمان نمودار می گردد، انگار بوی بهار تا آخرین نقطه وجود مردمان می رسد و آنها سپس سرزنده و امیدوارانه نفس می کشند. این که دیگر زمستان امسال با اولین روز نوروز و حلول سال جدید، به خاطره تبدیل می گردد و این سال، با تمام چیزهایش به صفحه خاطرات و تاریخ مردم می پیوندد.
 بخش دوّم این مقاله را میتوانید اینجــــــــــا بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر