۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

پیامی از مالستان

ظفرشایان: چندی قبل به دیدار دوستان و بوسیدن دست مادرم رفته بودم؛ مادری که سالها برای خرج شکم، لباس و مکتب رفتنم سنگ ریسی و جوراب بافی می کرد و مادری که سالها برای ما هم پدر و هم مادر بوده است. هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم که بارها به ایشان گفته بودم که چرا سنگ ریسی یا جوراب بافی می کنی؟ مادرم با مهربانی برایم می گفت که: "بَچَی؛ سات مه تیر نموشه، خوش مه میه که جوراب کرائی بوفوم". عقلم توانائی سنجش این را نداشت که اگر مادر جوراب بافی نکند؛ ما گرسنه می مانیم!من که بعد از مدت نه چندان طولانی به آنجا رفته بودم فهمیدم که با وجود شعارهای رنگارنگ چقدر غرق خودخواهی ام شده بودم و بیش از محرومیت مردم به خودم می اندیشده ام. آنچه را طی چند روز از اوضاع منطقه دریافتم مرکب از موارد خیلی نوید بخش و مسائل خیلی نگران کننده هست.


1- نکته اول خیلی امیدوار کننده است؛ در اکثریت خانه های که می رفتم اولین بار چشمم به تخته شیشه ی و مارکر و یا تخته سیاه و تباشیر روی دیوار خانه ها می خورد که برای فرزندان شان آورده بودند. خیلی جالب بود وقتی خانه ی یکی از دوستان رفته بودم که وضعیت اقتصادی شان خیلی ضعیف بود؛ در آنجا بجای تخته شیشه ی و یا تخته چوبی سیاه، تکه از نوع رخت بود که خاصیت پلاستیکی داشت و تباشیر را در داخلش جذب نمی کرد، روی دیوار با میخ نصب کرده بودند و بچه های معصوم شان از آن به حیث تخته کار می گرفته روی آن فورمول های ریاضی کار می کردند. شاید آن خانواده توانائی خرید تخته شیشه ی و یا تخته سیاه را برای فرزندان شان نداشت. با وجودیکه پسران و دختران قریه از هر نوع امکانات درسی در مکتب و حتی معلم محروم هستند، اما تقریباً تمام مردم گرایش شدید به درس و تعلیم پیدا کرده اند


2- والدین برای پیشرفت درسی و آینده فرزندان شان خیلی مایل به مشوره با کسانی هستند که در جاهای دیگر درس خوانده اند. شاید هر پدری اولین سخنش در مورد درس و مشوره برای فرزندان شان باشد. تقریباً در هر نقطه ی از هزارستان وقتی از فردی سخن به میان آید که مردم شناخت دقیق نداشته باشند، اولین سئوال در مورد آن فرد پرسش از میزان تحصیلات وی هست و این نشان دهنده ی این است که کم کم مردم برخلاف گذشته با داشته های علمی و سطح سواد شان ارزشگذاری می شوند


3- از سال 2001 به بعد تمام دانشجویان که از دانشگاه ها فارغ شده اند هیچکدام شان به منطقه نرفته اند، بجز از موارد خیلی استثنائی، مردم از قشر دانشجو نا امید شده اند. کیفیت درسی در اکثریت مکاتب سیر قهقرائی را می پیماید


4- باوجود علاقه شدید مردم به درس و تحصیل از خیلی مسائل دیگر بی خبر هستند، گرایش های عقیدتی و سیاسی مردم به گرگ های دوران جنگ غرب کابل، بامیان و هزاره کشان ده های جنگ خیلی ملموس هست. هیچ گونه اطلاع رسانی در زمینه تا حال صورت نگرفته است. پیام بابه مزاری و آواره های افشار را کسی نمیداند


5- در مدت که در آنجا بودم از خیلی ها راجع به توقع شان از دولت می پرسیدم. جالب هست که اکثریت شان فقط یک جواب داشتند و آن هم امنیت در مسیر راه بود. "ما از دولت هیچ توقع غیر از امنیت در مسیر راه نداریم؛ سالها برای ما کار نکرده و در آینده هم توقع نداریم. اگر امنیت باشد حتی مکتب را از پول شخصی خود فعال نگهمیداریم.


6- بعضی از مسائل هستند که واقعاً نگران کننده به نظر میرسند. فعالیت های شست وشوی مغزی ایران از طریق ملا های و پیروان آصف جان قندهاری در مناطق دور دست خیلی شدید است. از طریق ایجاد زمینه های کورس های عربی و مسابقات قرآنی با استفاده از کتاب مسلمانان توانسته اند افکار عامه را هرچه بیشتر جلب کنند. عدم آگاهی از اوضاع سیاسی خالیگاه بزرگی برای تبلیغ صاحبان دین برای تحریک مردم علیه کشورهای همانند آمریکا به پشتیبانی ایران و علایق روزافزون نسبت به فتوی فروشان گردیده است. برای کسانی که در مساجد نمایندگی دفتر ساحوی خدا و پیامبر را باز کرده اند و سرسپردگان بازمانده از کاروان آگاهی، آصف قندهاری هزار بار نسبت به بابه مزاری ارزش دارد. هنوز مردم عکس خمینی را شب هنگام در مهتاب می بینند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر