۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

مختصر ذکر مصیبت!


کیهان فرهمند: نمیدانم از کجا شروع کنم، ماه محرم نیز است و من نیز کمی کذاب تشریف دارم و فکر می کنم این کذاب بودنم باعث شود دوستان به این مختصر ذکر مصیبت گوش ندهند. با وجود آن هم من کاری را که باید انجام دهم می دهم و بقیه را میگذارم به عهده دوستان، گر گوش سپردند که فه بی ها و اگر هم گوش نسپردند هم چیزی از من کم نخواهد شد. چند روز پیش دوست مان آقایی ظفر شایان مطلب را در گروپی به نشر سپردند که برایی من خیلی جالب بود و من نیز با اجازه خود شان این مطلب را در وبلاگ مالستان درخشان مجدد نشر نمودم. مطلب با ارزش است و از دوستان یکبار دیگر میخواهم که به این نوشته نگاهی بندازند و دقت نمایند.


 مدت یک سال اندی میشود که رویی این پروژه (مالستان درخشان) کار می کنم از خیلی دوستان خواسته ام که در این پروژه با من همکاری نمایند؛ با وجود که بعضی از دوستان قول همکاری در این مورد به من داده بودند تا به امروز هیچگونه همکاری نکرده اند. حتی یک نظر هم نداده اند چه برسد که همکاری نمایند. البته جا دارد که در اینجا از چند نفر که واقعاً همکاری کرده اند تشکر نمایم. آقایان (مهدی زرتشت، حفیظ بشارت، حیات الله مهریار، منوچهر طاهریان، خالق ابراهیمی، علی جعفری، ظفرشایان) این دوستان کسانی هستند که واقعاً آنچه در توان داشته اند و می توانسته اند و از اینها خواسته ام دریغ نکرده اند. در این مدت فراز و نشیب هایی زیادی را تجربه کرده ام؛ از ناکام ماندن در جمع آوری لایک گرفته تا لقب فاشیست و دهاتی قبیلویی! 

از دوستی خواسته بودم که در مورد مفهوم یک چیز با من همکاری نماید و این دوست مان که یک آدم تحصیل کرده است و ما هم رویی این دوست مان حساب ویژه داشتم؛ به ما قول داده بودند که در مفهوم یک چیز همکاری می کند و از من فرصت خواست و من نیز دادم، تا اینکه با همان فرصت رفت و دیگه پشت سر خود را هم نگاه نکرد. بعد از مدت ها از دوستی دیگه مان خواستم که سراغش را گیرد و نظرش را در رابته با چیزی که ازش خواسته بودم سوال نماید. این دوست تحصیل کرده مان در جواب قاه قاه خنیده و گفته جان مان امی مالیستو را ایله کید. چیزی که مجبورم کرد این ذکر مصیبت را تحریر نمایم. البته این خندیدن چیزی خاص نیست؛ ما از این چیزها زیاد شنیده ام. یادم است یکبار این صفحه را در والم تبلیغ کردم دوستی به من گفت: از شما سماجت و از ما لجاجت! نمی دانم چه چیزی باعث می شود که دوستان از رویی لج با ما برخورد نمایند. شاید هم تفکر که در پشت این پروژه است، تفکر غلط است و ما در این عصر که همه جهانی فکر می کند؛ به قول دوست دیگه مان هنوز از کنج القبلان و مالستان بیرون نشده ایم. البته الان اگر در این مورد گفتگویی صورت گیرد قطعاً من نخواهم توانست این دوستان را راضی نمایم، زیرا این دوستان فلسفه خوانده اند و چهار سال در دانشگاه بدون در و پیکر افغانستان لوبیا خورده اند و فیلم تماشا کرده اند و به هر چیزی دید هرمنوتیک دارد.


  سال گذشته در امتحانات کانکور از مالستان تعداد 477 نفر شرکت نموده بودن که از این تعداد 278 نفر در دانشگاه هایی کشور راه یافته بودند. این آمار در مقایسه با آمار سال دو هزار دو که از مالستان تعداد چهار نفر شرکت نموده بودند افزایش قابل توجه یافته است. هرکس که این آمار را بدون در نظرداشت کدام تحلیل و بررسی بخواند برایش جایی خوشحالی است و به همت دانش پژوهان آفرین خواهد گفت. اما اگر بخواهیم این مسله را بشکافیم و مورد بازبینی قرار دهیم نتیجه چیزی دیگه خواهد شد. آنچه واضح و مبرهن است این است که با وجود تعداد شصت دو باب مکتب در مالستان که نتیجه آن همان تعداد دانش پژوهان است که امروز در دانشگاه هایی کشور درس می خواند در مالستان تغیرات دیده نمی شود! بدین معنی که در مدت این ده سال تغیرات که باید بوجود می آمد نیامده است. اینکه مثلاً مردم برق شبانه روزی دارد و یا از شبکه هایی ماهواره ایی استفاده می کند نتیجه نیست که از مکتب و یا دانشگاه بدست آورده باشیم، بلکه نتیجه عرق جوانان است که در تهران و سعودی شب و روز نمی گویند و از جان مایه می گذارند. 


تغیر چندان نیامده است به چند دلیل:

1-    چون هنوز هم هاشیم خان مدیر مکتب شنیده است.
2-    هنوز هم که هنوز است مکاتب مالستان توسط یک عده آخوند اداره می شود.
3-    تغیر نیامده چون هنوز هم هیچ نشریه ، نه ماهانه و نه سالانه در مالستان چاپ نمی شود و مردم از هیچ چیز و هیچ جای خبر ندارد.
4-    هنوز هم که هنوز است سطح توقعات مردم از دولت، از نمانیدگان، از مکاتب، از معلمان، از خودشان صفر است.
5-    هنوز حتی یک درصد از مردم مالستان به اینترنت دسترسی ندارند و با این دنیا کاملاً بیگانه اند.
6-    هنوز هم هیچ رسانه مشکلات این مردم را به تصویر نمی کشد.

  سوالات که اینجا مطرح می شود این است: آنهایی که از دانشگاه فارغ شدند کجا شدند؟ چه کار کرده اند؟ چه کار می کنند؟ چه کار کرده می توانند؟ جواب هرچه باشد نتیجه یک چیز است. اینها اصلاً ده حساب نمی آیند و اصلاً دیده نمی شوند. عده از این دوستان که مسروف تحصیل هستند، عده هم مسروف زندگی خصوصی خود است و گه گاهی کدام نوشته از این دوستان می خوانیم، که کمترین محرومیت مردم در آن دیده می شود. حتی یک نوشته از این دوستان نخوانیدم که محرومیت همان مکتب را که از آن فارغ شده است را به تصویر کشیده باشند. حتی یک نوشته از اینها نخوانیدم که به انتقاد از نمایندگان بی کفایت بی پردازند. عده دیگرهم در کابل بیکار خیابان ها را پرسه میزنند و هنوز هم به ریال ایران و عربستان وابسته اند.


 دوست از ما انتقاد کرده بود که اینقدر مالستان مالستان نکنید ، زیرا همه مان یک هزاره هستیم و درد مشترک داریم، و همچنین دوست دیگه از ما انتقاد نموده بودند که از پوسته این قوم منطقه بیرون شوید. اما بنظر من ما چه بخواهیم چه نخواهیم، چنین تفاوت هایی و چنین مرز بندی هایی وجود دارد. بطور مثال، مردم بامیان سرک کاهگل کردند، به الاغ هایی خود مدال دادند، الکین به سفارت آمریکا هدیه دادند، حالا هم خلیلی در بامیان پروژه افتتاح می کند، نه در مالستان! سرک یکاولنگ را افتتاح می کند، نه سرک جاغوری را! ُبنابر این لپ کلام من این است که دوستان یک سری واقعیت ها را در نظر داشته باشند و فعالیت نمایند، قطعاً تا زمانی که ما فعالیت نکنیم کسی برایی ما فعالیت نمی کند. وقتی ما برایی مالستان کاری نکنیم چه کسی می کند؟ وقتی ما از محرومیت هایی مالستان نگویم چه کسی میگوید؟ وقتی دوستان حتی اینقدرکار نتوانند، چه کار کرده می توانند؟ قطعاً گرفتن نام مالستان در کدام مقاله اشکال ندارد، مالستان هم یکی از ولسوالی هایی این کشور است و مردمش در انتخابات رأی داده اند. مردم این ولسوالی نیز انسانند و نیاز به حمایت دارند. قطعاً تهیه گزارش از محرومیت در این منطقه اشکال ندارد. و در آخر یک خواهش از دوستان دارم و آن نیز این است که دوستان اگر خودتان خجالت می کشید از محرومیت این مردم بگوید، بگذارید دیگران که خجالت نمی کشد از محرومیت این مردم بگوید. لا اقل اگر نمی توانید آنها را تشویق نماید، آنها را مسخره نکنید و باعث تضعیف انگیزه آنها نشوید.                                                 با تشکر، کیهان فرهمند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر