۱۳۹۱ آذر ۲۸, سه‌شنبه

من به جرم بی سوادی در دانشگاه کابل راه نیافتم

دکتر حفیظ الله شریعتی سحر
دوستان نازنینم! پس از فرمان رییس جمهور در باره استخدام تمام دکتران کشور در دانشگاه های دولتی. از من هم خواسته شد که در دانشگاه کابل درخواست استاد شدن بدهم. نخست، وزیر تحصیلات عالی فرمان فوق العاده داد که من بدون در نظر گرفتن بست خالی در دانشگاه جذب شوم. نامه را طی مراحل کردم به گروه زبان و ادبیات فارسی دری رساندم، رد کردند. دوباره فرمان گرفتم، طی مراحل کردم، دوباره رد کردند. در رد نامه های پیشین جرم من بیشتر مدارکم بود. این بار افزون بر مدارک، دو دلیل دیگر نیز اضافه کرده اند. نخست این که گویا من آدم… هستم. دوم این که بی سوادم و سواد لازم برای تدریس در دانشگاه کابل را ندارم. یاد مان باشد که بیشتر استادان دانشگاه کابل درس خوانده ی لیسانس دوران داوود و ظاهراند.
خوشحال کننده این که، این بار دلیل بی سوادی من را مکتوب کرده اند؛ به طور نمونه: در بخشی از سند بی سوادی من نوشته اند: شریعتی نه دکتر شریعتی(چون دکتری من را قبول ندارند) در پایان نامه خود نوشته است که: “گویش هزارگی شاخه ای از گویش زبان فارسی است. این نوشته پرسش بر انگیز است” نخست چرا دری ننوشته است. دوم چرا فارسی، مگر گویش هزارگی فارسی است؟ به زعم آنان حتما گویش هزارگی شاخه ای از گویش پشتو است.
دوم: در گویش هزارگی (ب) به (و) تبدیل می شود. مانند: کبک- کوک/ سبز – سوز/ باز- واز/ اسیابان- آسیاوان (اسیه). این دروغی بیش نیست.در زبان فارسی دری هم همین اند.
این در حالی است که، آنان حق بررسی مدارک و پایان نامه دکتری من را ندارند. طبق قانون این مربوط به وزارت تحصیلات عالی است که قبلا طی مراحل شده اند. آنان هیچ گونه مشکلی با مدرک و پایان نامه من نگرفتند. طبق روال علمی و اداری من را به دانشگاه کابل معرفی کردند.
راستش نمی دانم، بر دانش، خرد و حوزه علمی ما چه رفته است. اگر دانشکده ادبیات که اهل ادب اند این قدر عجیب اند و درهم آمیخته با تعصب های قومی و… چه انتظاری از دیگر دانشکده ها می رود.
دا نشجویان می گفتند که: آقایی… در سر درس و برون از درس با دانشجویان به تندی می گفت که: شریعتی بی سواد است. باورم نمی شد. چون آغا صاحب، آغای ما است. چه باید کرد، گاهی آغای خود ما هم آغای ما نیست. از ماست که بر ماست.
با خودم فکر می کنم، من نه اولین کسی هستم که به جرم بی سوادی در دانشگاه کابل راه پیدا نکرده ام و نه آخرین کس. چون پیش از من ده ها کس دیگر به جرم بی سوادی رد شده اند. اگر نام ببرم شاید شما ناراحت شوید. یکی از آن ها کسی است که دکتری فلسفه دارد. ایشان افتخار ما، فارسی زبانان و منطقه است. با استاد عباس بصیر رییس دکتر استاد خلیلی گفتم: امروز من را به جرم واهی بی سوادی رد کرده اند، فردا نوبت شما و دیگران هم می رسد. اگر از من حمایت نشود، این رسم ظالمانه ی کهن و زخم چرکین تاریخی ادامه پیدا می کند. به استاد گفتم: بدون آزمودن من از کجا فهمیدند که من بی سوادم.
معیار با سواد و بی سواد بودن چیست؟
من با بیست جلد کتاب چاب شده و ده جلد آماده ی چاب و ده ها مقاله و نوشته های گوناگون بی سوادم و آن استاد ارجمند که توان نوشتن یک نامه را ندارد، با سواد است.
جای شما خالی مسوولی که نامه رد من را نوشته است، نامه اش مملو از اشتباه املایی، انشایی و درست نویسی است. این نامه را به زودی به شما نشان می دهم.
یادم می آید که استاد شهید اسماعیل مبلغ را که نمونه دوران خودش بود و همتایی نداشت؛ این را دوست و دشمن می گفتند و می گویند؛ در دانشگاه کابل راه ندادند. اما استاد عبدالحی حبیبی پوهان موهان شد. در حالی که هردو درس دانشگاهی نخوانده بودند. اما استاد حبیبی کجا و استاد مبلغ کجا! استاد مبلغ ابن رشد، ابن عربی و مولانا درس می گفت و استاد حبیبی پوت خزانه ویراستاری می کرد.

راستی جرم ما چیست؟ یاد آن پیر فرزانه، نیکو باد که می گفت:” هزاره بودن نباید دیگر جرم باشد.”

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر