۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

ثقافت اسلامی!



ثقافت اسلامی, یکی از دیپارتمنت های فاکولته شرعیات است که هیچ دانشگاه وهیچ فاکولته ازداشته های نداشته انها بی نصیب نیست. این دیپارتمنت بطورالزامی درطول هشت سمیستر در تمام فاکولته های تدریس میگردد، تحت عناوین مختلیف؛ مانند: نظام اجتماعی,نظام سیاسی,نظام اخلاقی اسلام وو......
مطالب که ازطرف استادان مسئول این فاکولته تحت عناوین مختلیف تدریس میشوند به سراحت میش
ود گفت که هیچ ارزش علمی ندارند. حلانکه اینها رابرای دانشجویان به مثابه ویا منحیث متون مقدس دینی تدریس میکنند. متون دینی که ارزش عملی را نداشته باشد بلاخره بجای مفیدیت به ضرراندیشه ها وافکار قشرجوان جامعه نخواهد بود؟ متون که قابلیت ویا ارزش علمی را نداشته باشد تحمیل کردن بر دوش محصلین حکم چه را میرساند؟ دید دانشجویان را نسبت به مقدسات شان خدشه دار نخواهد کرد؟ 
شاید هیچ کسی نه من ونه هیچ کسی دیگری که حتا دید روشنی به اموزه های دینی نداشته باشد, متنفراز مقدسات دینی وفرهنگی شان نیستند. حتا دید تنگ نظرانه ای نسبت به آن شایدنداشته باشند. اما راه ومسیر انتقاد همواره باید هموار باشد زیرا چیزی که نقد نمیشود محکوم به زوال هست. اما این امر راجع به این مضمون صدق نمی کند. انتقاد به مثابه خروج پنداشته میشود؛ دست زدن به ایده های شخصی ویا مطرح کردن دغدغه های ذهنی در قبال دین هنوزبرای استادان این مضمون تابو است. حق نداری سوال بکنی ؛ هر چه را میگویند با چشمان بسته ، مطلقن ، باید بی پذیری. اینگار باید "خر" باشی. روش که خود شان با این چنین شرایط به بار امده اند.
استاد! 
تو  با خواندن وازبر کردن ان یک تا کتاب زرد رنگ توضیع المسایل مانند پدر بزرگم ا زدنیای پهناور دین وایمان چه میدانی؟. این ادبیات را که شما می گویدومطرح می کنید دیگر متعلق به این زمان نیست باید ادبیات را با زمان هم گام ساخت ورنه خواننده ندارد.
تدریس مضون ثقافت اسلامی در طول هشت سمیستر در تمام دانشگاهای کشور وبرای تمام دانشکده ها یک مضمون جبری, نا خوانده واضافی است که بر دوش دانشجویان تحمیل شده است وهر که هم در مقابل این مضمون ویا استادانش جبهه بگیرد ویا آنرا نقد بکند محکوم به بی دینی "ترد" است وخود تان میدانید که این موضوع برا ی یک دانشجو درین جامعه اسلامی سنتی ما چه حکمی را درپی دارد, درست مانند سرنوشت پرویزکام بخش. شاید بجاه باشد درین باره کوتا اشاره ی بکنم.

چندی قبل با یکی ازدوستان - باقر ملت یار- به سمت خوابگاه دانشگاه می امدیم که می بینیم بیرون از دروازه بیرونی خوابگاه- بالای سرک عمومی- چنان شور، سرو صدای هست که آدم را به وجد می آورد تا با تمام نیرو فریاد بکشد "الله واکبر",هاهاها!!!. آقای ملت یار ازیکی محافظین ومسئول دروازه خوابگاه سوال میکند که چه خبراست پولیس میگوید که یکی را میخواهند از پیش شان اقرار بگیرند. اقرار؟ اقرارچه؟ یک بچه را میگن به حضرت محمد بد وببراه گفته است. دم دروازه ایستاده هستیم شاید برنامه خلاص شده باشد چون آدم های که با پیراهن های دراز وشلوارهای که کوتاهی شان نزدیک به زانو میرسد با یک عطش ونیروی خواص که گویا چیزی ارزشمندی را به دست اورده باشند عطش کنان بر میگردند به غار ها شان . درضمن کلی میشود حکم کرد که در کله شان قاطی ان موهای دراز چه میگزرد.بعدن معلوم میگردد که یکی از دانشجویان دانشکده ژورنالیسم به خواطر طرف داری از گاندی در مقابل "دانش پژوهان شرعیات " محکوم به ترد شده وبلاخر مجبور گردیده تا درمحضر عوام بیاید معذرت خواهی کرده وبگوید "من ازسخنان که گفته ام معذرت میخواهم من مسلمانم پنچبار در روز نماز میخوانم پدر ومادرم مسلمان هستن ومرا هم مسلمان تربیه کرده اند ویک بار دیگر معذرت میخواهم".

اوباید معذرت میخواست ورنه از دانشگاه کشیده می شد. درصورتیکه یکی از همین آدم های دادخواه چندی قبل به اثر حمله بالای هم اتاقی اش به خواطر عملیه لواط دست گیر شده وروانه باز داشت گاه کندک محافظت از دانشگاهاه شده بود وحال می آیند حکم دیگران را می برد. بهر صورت؛ زیاده روی شد. منظورم این بود که بگیویم : ثقافت اسلامی ودر کل فاکولته شرعیات برای جامعه چنین یک قشریست راتربیه میکند که قضات کشور را تشکیل میدهند.
وای ازدست افتضاح!
در اخیر پیشنهادم به تمام آدم ها خوب اینست.طبق گفته ای کتاب "روسپی های نازنین " داستانی از منوچهر فرادیس که میگوید:
ننگ بر من بادر!
نفرین بر من باد!
اگر ازشما هچیزی بخواهم

نویسنده: جلیل سحر. 
از همین نویسنده: سرانجام یک ماجرایی ننگین   گذرشامگاهی از پل سوخته و مقدس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر