۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

هزاره ها هم افغانستانی هستند!


دکتر شریعتی: پس از شکست طالبان و برآمدن دولت کرزی، دکتر عبدالله وزیر خارجه وقت به ایران آمد. ایشان به دنبال مردان سیاسی بود که با خود به کابل ببرد. تحصیل کردگان را حمایت و راهنمایی کند که به داخل برود و در جایی مشغول به کار شودما چون در خارج بزرگ شده بودیم و از تعصب های عریان و ساختار قبیله گرای افغانستان بی خبر بودیم، همه یک بار جمع شدیم و به پیش وزیر رفتیم و گرد بر میز نشستیم. دوستی به معرفی دانش آموختگان شروع کرد. ما بیشتر هزاره بودیم. چندتایی غیر هزاره هم بودند؛ اما به چشم نمی آمدند. بالای چند صد نفر همه فوق لیسانس و دکتر! این در حالی بود که در افغانستان فوق لیسانس بسیار کم بود.
وزیر با دیدن این همه آدم از یک قوم، بحث را به شعارهای وطنی کشاند و از هیچ کدام ما دعوت به کار در داخل نکرد. بسیار تعارفی حرف زد و جلسه را پایان داد. در وقت صرف چای از میان دست و پای مردم خودم را وزیر رساندم و گفتم:«جناب وزیر ما دوست داشتیم از ما دعوت می کردید تا به کابل بیاییم. ما عاشق خدمت به وطن هستیم.» وزیر لب خند زد و گفت:«نام تان را می نویسند و از شما دعوت می شود که به کابل بیایید

وزیر رفت و دیگر از هیچ چیزی و هیچ کسی خبری نشد و ما ماندیم و حیرت از این پیشامد عجیب.  چرا اعلان کردند و چرا هیچ نگفتند و رفتند. پس از آن، از دوستی سبب پرسیدم، ظریفی گفت: شما افغانستان را نمی شناسید، بهتر بود، آن روز چند نفر می آمدید و کسی را نمی ترساندیدچندی پس از آن، وزیر تحصیلات به ایران آمد، شایعه شد که ایشان از دولت ایران خواست که دیگر مستقیم و یا از طریق کانکور هزاره ها را اجازه تحصیل در ایران ندهد. و گفته بود که مدارک شان مورد اعتبار نیست. باید بیایند داخل و از داخل به ایران بروند. چون توازن آموزش عالی در ایران به هم خورده استافغانستان آمدم و برای بورس دکتری به وزارت تحصیلات رفتم. آن جا چیزها و برخوردهای عجیب و غریبی دیدم که از آمدن پشیمان شدم؛ اما این آمدن چشمم را به روی واقعیت های خشین و تلخ افغانستان باز کرد.

در ایران تمام آنچه دیده بودم با دوستان در میان گذاشتم. گفتم باور کنید من هزاره را کسی به دروازه وزارت تحصیلا ت عالی افغانستان راه نمی دهند تا چه برسد به بورس و چیزهای مانند آن.  در آن جا از آمار بورس های کشورها گفتم که این مردم غریب فقط به عنوان نمونه در صفر و یک در صد قبول می شوند. از بورس ترکیه، آمریکا و... نوشته بودم که سهم این مردم پاکستان و بنگالدیش اند آن هم چند تایی به طور نمونه. گفته بودم که وقتی وزیر می گوید: توازن آموزشی در ایران مراعات نمی شود، آیا در افغانستان مراعات شده است. در افغانستان سهم واقعی ما از دولت و نهادهای آموزشی آن چند در صد استاکنون پس از سال ها، چند نفر از دیکندی و جاغوری در دانشگاه های سراسری قبول شده اند، فریاد و وا ویلا عالم را گرفته است. مگر در سال های گذشته تقلب نشده بود. مگر حق کشی فقط مال این سال است. چرا سال های گذشته داد نزدید. وقتی این رویه غلط جا افتاد، فریاد تان به هوا برخاست.

من مخالف هر نوع حق کشی و حق تلفی ولو خودم باشم، هستم. حق تلف شده باید برگردانده شود. همه در این وطن حق زندگی، آموزش و رفاه برابر را دارند؛ اما از قومی شدن و سیاسی شدن این حق تلفی باید دوری کردگاهی دلم می گوید: یک عمر شما بردید و خوردید، به نادرست بگذار این بار من بخورم. به این صورت شاید توازن نسبی برقرار شود. اگر چند کار خطا، خطا است. ته دلم می لرزد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر