احتراماً آنچه مرا به نوشتن این یادداشت ترغیب کرده است، نه گله و شکایت از ظلم و جنایتی است که بر عبدالعلی و محمد عارف رفته است و نه امید و انتظار به تغییر مواضع و دیدگاههای تیم حاکم نسبت به هزاره ها، بلکه قصد من از این نوشته یادآوری اصول و ارزشهایی است که جزو بدیهی ترین و مقدس ترین اصول شهروند تلقی میشود و امروز متأسفانه وگر نه در سخن، ولی در عمل آشکارا نفی و نقض میشود.
حیات اعدامی، همراه با احساس و عمل و اندیشه و رفتار بد و
خوب او، و رنج و ترس و درد او، با اعدام به پایان میرسد. او دیگر نیست. كان لم
یكن شده است. فینیتو. مدتی را در انتظار اعدام، با همه ترسها و كابوسهایش، به سر
برده است. در هنگام مرگ هم، بسته به نوع اعدام، لحظاتی كوتاه یا بلند درد كشیده
است. ولی اكنون دیگر نیست. او با اعدام شدن، از دردها و رنجها و كابوسهایش آزاد
شده است.
اعدام او به
عنوان یك مجازات، در واقع او را از تحمل مجازات نیز خلاص میكند. او اكنون كالبدی بیجان
است. نه دردی دارد و نه احساسی و نه نیاز به ترحمی یا كمكی. ابراز هرگونه احساسی
نسبت به او، یك اتلاف عاطفی است. نه ابراز خشم و غیظ نسبت به او برایش مفهومی
دارد، و نه احساس ترحم برای او فایدهای. او دیگر نیست كه عواقب اعدام خود را
ببیند و آنها را تجربه كند. ولی دیگران هستند - از اعدامكننده، شاكی، ناظر،
تماشاچی، جامعه و حكومت تا بستگان قربانیان اعدامی - كه باید عواقب اعدام را تحمل
كنند. اعدامكننده با اعدام، به مجازات محكوم خاتمه میدهد و به عزا نشاندن
بازماندگان او و دیگرانی كه او را عزیز میدارند، آنان را كه مرتكب جرمی نشدهاند
مجازات میكند.
اعدام قتل است. آدمكشی است. این كه به چه بهانه یا دلیل
كسی اعدام میشود در ماهیت امر تغییری نمیدهد. كسی را دست بسته كشتن قتل است. اگر
این قتل به دنبال صدور حكم اعدامی صورت گیرد كه تمام ملاحظات قانونی در آن رعایت
نشده باشد، از نظر حقوقی یك جنایت بزرگ نیز صورت گرفته است - یك قتل عمد درجه
اول مجرمانه. در هر صورت، اعدام نوعی قتل عمد است. اسیركشی است، كه بدترین نوع قتل
عمد بشمار میرود. در بسیاری از قتلهای معمولی، قربانی ممكن است بتواند از خود
دفاع كند، یا پا به فرار بگذارد. ولی در اعدام چنین نیست. قربانی را دست بسته به
مسلخ میبرند و همچون حیوان زبانبستهای میكشند. این یعنی قتل یا كشت. اگر این
قتل همزمان بیش از یك نفر و دو نفر و پنج نفر و ده نفر را در برگیرد، تنها تحت
عنوان قتل عام یا كشتار میتوان از آن یاد كرد.
در میان دعاوی اصلاحی و بازدارندگی پوچ و تعاریف منحط
دولت های غیر مردمی، سرکوبگر و خشونت گرا از جزای مرگ، حاکمان فاسد اشکال دهشتناک
دار و گردن زدن را بنام(خدا) و برای بستن دهان ها بر سر هر کوی و برزن و میدان
مرسوم و روزمره کرده اند.اعدام
یا مجازات مرگ، همواره موضوع مناقشات در محافل خاص و عام بوده است. آنچه از نوشته
ها و گفته ها بر می آید، غالباً دلالت بر ناخوشایندی اعدام و مجازات مرگ دارد.
نویسنده، این ناخوشایندی نسبت به اعدام را نیز نشانه سلامت جامعه می داند. بی
تردید جامعه ای که از مرگ یک انسان لذت ببرد و کشتن کسی را اسباب شادمانی بداند و
چون خلقی که به تماشای گلادیوتور نشسته اند، بر مرگ دیگری هله هله کند، فرسنگها با
تعریف «انسان» فاصله دارد.
امروز در این وادی، هزاران جانی خونخوار درآزادی به سر می
برند وهیچ نیرویی ازآنان بازخواست نمی کند. چه پیش آمد که حکومت افغانستان
برای دومین بار چهارده تن را به جوخه اعدام سپرد؛ درحالی که صف جنایت کارانی که
خشم و نامروتی از دماغ های شان جاری است و برخلق الله بسیار جفا وتعرض کرده اند،
بس طویل است وکسی مزاحم آنان نمی شود؟
لگد به معلول می زنند تا علت نا پیدا بماند.
ظلم وتعدی وتجاوز درقلمرو حاکمیت به حد سرسام آوری افزایش یافته و مردم تشنه
دادخواهی اند. تجاوز، دزدی، قتل، شکنجه، آدم ربایی وکودک آزاری مردم را به فغان
رسانده است. کسی دربند این نیست که اساساً چه گروه ها و چه کسانی سبب شده اند که
یک فضای جنایتکار پرور، خود سری و قانون گریزی ومعافیت به وجود بیاید؟ اما نگاه
مردم نافذ تر از حکام است. حال حساب کرده اند که برسبیل لقمه دم دستی برای جلب
افکار عمومی، اعدام چند جنایتکار بی واسطه و معمولی ( نه بستگان مقامات وقوماندان
ها) را نذر بدهند تا جنایتکاران و دانه درشت های اوریجینل عرصۀ دزدی، قتل، آدم
ربایی وتجاوز باز هم لباس معافیت در بر کنند. هیچ کسی از آن جنایتکارانی که مرحوم
موسی توفان را در دشت قرباغ(مسیر مالستان غزنی) مثله نموده بود، بازخواست نکرد.
آنها برادر ناراضی «جلالتمآب» است و دست کسی به آنها نمی رسد. تیم حاکم گمان می
برد که هیچ کس سوال نمی کند که دریازده سال که یک نسل کامل جنایتکاران رسمی وغیر
رسمی از برکت انارشیزم دولتی، باند بازی مافیایی وگروهی پروریده شده، چرا کسی به
دار آویخته نشد که حالا دست به این اقدام زده اند؟
صدها تروریست وخونخوار درمیدان های عملیات به همت جوانان
اردوی ملی، پلیس وامنیت ملی ( به بهای خون ومعلولیت بسیار) به دام افتادند اما
خاموشانه به نام آن که از زندان «فرارکردند.» به قول ذبیح الله مجاهد، سالم وزنده
به «پایگاه های مجاهدین»! برگشتند. تیم حاکم بیهوده گمان می برد که شعور جامعه
خوابیده ومی توان به چشمشان خاک زد. دوسیه های مرگ، دزدی وجنایت های بزرگ
درسارنوالی زندانی است وعاملان در کابینه وپلیس وارگ وولایات جولان می دهند،
مگرهیچ کسی درین باره خبری نمی دهد و با اعدام چند مهرۀ معمولی درصدد انحراف توجه
خلق اند.
نویسنده: علی فکوری. گرفته شده از وبلاگ میرادینه در همین رابته: رئیس جمهور دست نشانده ناخوانده امضا می کند:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر