۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

آخ و اُف بیجا

کیهان فرهمند

حکم 100 ضربه شلاق بالای صابره به اتهام رابطه نامشروع با یک پسر جوان در منطقه حوتقول جاغوری ، اجرا شده است. فرشته در منطقه غوجور جاغوری خودش را حلق آیز کرد ، گفته میشود که به دلیل مشکلات خانوادگی این دختر خود کشی کرده است.

جاغوری یکی ولسوالی هزاره نشین است که سطح سواد به نسبت دیگر مناطق هزارجات بالا است و مردم از جاغوری و بخصوص خود مردم جاغوری انتظارات بالای دارند. خبر هایی از این دست کمتر از مناطق هزارجات و ان هم جاغوری به نشر رسیده است. اما من بدین باورم که میزان خشونت هایی فراتر از این چیزها است و خشونت هایی موجود تنها بدین دو پرونده خلاصه نمیشود. یکی از دلایل که خبرهایی از این دست کمتر از مناطق هزارجات به نشر سپرده میشود نبود منابع اطلاعاتی است. به این معنی که شبکه هایی خبری از مناطق چون جاغوری مالستان و دیگر ولسوالی هایی هزارجات گذارش تهیه نمی کنند و این مناطق را تحت پوشش خبری قرار نمی دهند. همچنین این مناطق به وسیله ارتباطی چون اینترنت کمتر دست رسی دارند و این خودش باعث میشود که خبرها از این مناطق کمتر به دست نشر سپرده شود.
بطور مثال من چند سال پیش در مالستان سفر داشتم و در این سفر به خانه خواهرم در منطقه بلوغو مالستان نیز شبی را گذراندم. در همان شب که در بلوغو بودم فردایش از مردم محل خبر شدم که زنی امشب خودش را حلق آویز کرده است. به میرادینه گذارش داده بودند و مراجع قانونی پیگیره مسله را آغاز نموده بود. در سفر بعدی که یکسال بعد به مالستان داشتم از خواهرم جریان حلق آویز کردن آن زن را جویا شدم و خواهرم گفت که آن زن خودش را حلق آویز نکرده بود و در واقع به قتل رسیده بود و قضیه را قاتلان به خود کشی شبیه سازی کرده بودند. نمونه دیگر از این نوع پرونده در بغرا ، در قریه که خودم زندگی می کردم اتفاق افتاده بود. مثلاً پسری زنی مرد را که شوهرش در خارج تشریف داشت به مبلغ {0000} به پسر دیگر از میرادینه برایی همبستر شدن در یک شب فروخته بود، نمیدانم چطور شده بود که زن مورد نظر از این معامله خوشش نیامده بود و جواب پسره را به چاقو به ناخیه باسنش داده بود. قضیه را مردم بغرا و میرادینه در غیاب ولسوالی فیصله کردن و ولسوال که آن زمان آقایی احمدی بود مثل مُلی بیش نبود! صد ها پرونده ازاین نوع پرونده هایی ناموسی در ولسوالی هایی هزارجات روزانه اتفاق می افتد و به ندرت پیش می آید که شبکه هایی خبری و کسانی که مدعی دفاع از حقوق زنان هستند با خبر شود. دلیل آن هم نبود منابع اطلاعاتی در مناطق هزارجات است.


اما حرف من اینها نیست بلکه چیزی دیگه برایی گفتن دارم. در این مدت یازده سال مکاتب در مناطق هزارجات فعال بوده است و هزاران تا متعلم را این مکاتب بیرون داده است. از کیفیت این مکاتب و چیزی که این مکاتب به متعلمین یاد داده است بگذریم، همین که در این مدت ده سال هزاران نفر از مناطق هزارجات به دانشگاه راه یافته است و امروزه نمیدانم عنوان هایی چون ، داکتر ، انجینیر ، استاد ، و فلان پستران را یک می کشد کافی است. با وجود این همه دانشجو و داکتر و انجینیر ، خشونت هایی اتفاق افتاده در مناطق چون هزارجات کمتر به نشر سپرده میشود. اینکه دختر در حوتقول شلاق زده میشود و دختر دیگر در غوجور خودش را حلق آویز می کند و یا دختر در بامیان توسط سید واحید بهشتی مورد تجاوز قرار می کیرد وبعد به قتل میرسد شمه از خشونت هایی است که در مناطق هزارجات بوقوع می پیوندد.

نکته را که میخواهم بدان اشاره کنم این است که متأسفانه دوستان باسواد و بخصوص آنهایی که دم از حقوق زن و شعار هایی از این دست میزنند تنها به فضایی مجازی محدود میشوند و تمام فعالیت هایی شان در همین حیطه دنیایی مجازی است و بس. در فضایی مجازی هم بیشتر به یاوه گویی و آخ و اُف و تکرار طوطی وار حرف هایی نویسنده گان بزرگ و فیلسوفان مشغولند. بخصوص اعضایی نهاد هایی که خودشان را مدعی دفاع از حقوق زنان قلمداد می کنند، هیچ کار اساسی انجام نداده اند و نتوانسته اند و نمی کنند! متأسفانه بعد از ده سال فعالیت مکاتب در هزارجات قشر تحصیل کرده بیشتر به یک توده منزوی و دور از جامعه می ماند که یارایی انجام هیچ کاری ندارد و دوری جستن از متن مردم را اختیار کرده است و روز بروز منزوی تر میشوند. در درون جامعه هم که بروند به مرور زمان شکل و شمایل آن مردم را بخود میگیرند و از رسالت که دارند فاصله می گیرند. متأسفانه عده فقط بدنبال پرونده هایی خاص میگردند و پرونده هایی خاص را بزرگنمایی می کنند و از بزرگ نمایی به اهداف دیگری چشم دوخته اند تا حقیقت موجود که دامنگیر جامعه عقب مانده مان است. با این حساب باید منتظر قربانی هایی بیشتر بود.

لپ کلام من این است که بجایی این همه آخ اُف بیجا و تکرار طوطی وار حرف هایی نمیدانم مارکس انگلس و صداق هدایت در فضایی مجازی بدورن جامعه رفته و به فعالیت هایی عملی روی آورید. از هر لیسه در هزارجات شاید بیش از صد نفر به دانشگاه راه یافته است و از دانشگاه نیز فارغ شده است و امروز کراوات به گردن می آویزند و از بیکاری رنج میبرند، ولی همان لیسه الان هم از نداشتن معلم رنج میبرد و چند تا آخوند بی سواد بر مسند معلمی و کرسی مدیریت آن تکیه زده است. اینرا از همینجا برایی شما میگویم کسانی که خشونت می ورزند و مورد خشونت واقع میشوند اصلاً به این فضایی مجازی دسترسی ندارند و مطلب را که شما دوستان نوشته می کنید هرگز نمی خوانند. آنهایی هم که در این فضا دست رسی دارند کسانی اند که کم و بیش بعضی چیز ها را میداند و نوشته هایی شما در واقع برایی آنها نیست.  

نویسنده: کیهان فرهمند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر